یک عدد سانویه فراموش نشده part 12
سنجو: این بچه تو خیابون خابیده؟
کایا: نه من رو تاب پیداش کردم یه مردکه بادمجونی میخاست بهش نزدیک بشه... این برا چی تنها تو خیابون بود...؟
سنجو: ببینم ینی چی موهاش و چشماشو و لباسش همه بنفش بود؟
کایا: ارع...دقیقن ...
سنجو: ببینم موهاش کوتاه بود یا بلند؟
کایا: کوتاه بود
سنجو: مراقب میا باش هیچ مردی نباید نزدیکش بشه ..مخصوصن اونایی که رنگ مو و کت و شلوارشون عجیبه اوکی؟ من میدونم برایه چی نزدیکش میشن لطفن حواست بهش باشه..
کایا: هوم این که کاره هر روزمه:]
سنجو: کمکم میکنی بزارمش تو اتاقش؟
کایا: هوم ارع حتمن...
۲۰ دیقه بعد:
کایا: لنتی ینی قضیه چیه؟
نکنه اون یارویی که تو معبد اومده بودم جزوشونه...باید محکم تر میزدم تو دک و پوزشون
حیف شد...
اهههههههههههههههه یادم رف تعریف کنمممم خب خاب بود نمیشد تعریف کرد.... هعیی....ای من ریدم تو این زندگی....ببینم میتونم میتسوری رو پیدا کنم؟
ویو مایکی:
سانزو: ارع دیگه یکیو شبیهه باجی دیدم یکم دسته کمشون گرفتم لعنتی خیلی محکم میزد🗿
مایکی: ینی تومان یه جورایی احیا شده؟
سانزو: ارع میشه گفت اینطوری شده
ران:اینم لوکیشنی که میا رو رسوند..احتمالن همینجاعه...
مایکی: من هر جوری شده باید میا رو ببینم و باهاش حرف بزنم...
ران: چطوره بری معبد؟
سانزو: نهبابا چی چیو معبد اونا دو نفر بودن لت و پارم کردن..احتمالن دفعه ی بعد با یه گله رو به رو خاهی شد...
مایکی: منم کسی بی اجازه به جلسه میومد میزدم لهش میکردم...
سانزو: بیا باهم تعقیبش کنیم ببینم کجا ها میره
ران: خب باشع...فقط چون ازش خوشم اومده..
سانزو: هوی نزدیکه خاهر زادم نشو ها میزنم پارت میکنم...
ران: تو که حتا ندیدیش
سانزو: مگه مهمه؟
مایکی: جفتتون خفه شید منم میام ..باید از این فرصت استفاده کنم بچمو ببینم...
سانزو: باشع..برویمممم
مایکی و سانزو ران با هودی هایه مشکی و کلاه لبه دار و عینک عینهو سلبریتی ها میرن دنباله میا ولی متوجه نیستن چه چیزایی در انتظار دارن...
*بنظرتون مزخرف ترین اتفاقه ممکنش چیه🗿
کایا: نه من رو تاب پیداش کردم یه مردکه بادمجونی میخاست بهش نزدیک بشه... این برا چی تنها تو خیابون بود...؟
سنجو: ببینم ینی چی موهاش و چشماشو و لباسش همه بنفش بود؟
کایا: ارع...دقیقن ...
سنجو: ببینم موهاش کوتاه بود یا بلند؟
کایا: کوتاه بود
سنجو: مراقب میا باش هیچ مردی نباید نزدیکش بشه ..مخصوصن اونایی که رنگ مو و کت و شلوارشون عجیبه اوکی؟ من میدونم برایه چی نزدیکش میشن لطفن حواست بهش باشه..
کایا: هوم این که کاره هر روزمه:]
سنجو: کمکم میکنی بزارمش تو اتاقش؟
کایا: هوم ارع حتمن...
۲۰ دیقه بعد:
کایا: لنتی ینی قضیه چیه؟
نکنه اون یارویی که تو معبد اومده بودم جزوشونه...باید محکم تر میزدم تو دک و پوزشون
حیف شد...
اهههههههههههههههه یادم رف تعریف کنمممم خب خاب بود نمیشد تعریف کرد.... هعیی....ای من ریدم تو این زندگی....ببینم میتونم میتسوری رو پیدا کنم؟
ویو مایکی:
سانزو: ارع دیگه یکیو شبیهه باجی دیدم یکم دسته کمشون گرفتم لعنتی خیلی محکم میزد🗿
مایکی: ینی تومان یه جورایی احیا شده؟
سانزو: ارع میشه گفت اینطوری شده
ران:اینم لوکیشنی که میا رو رسوند..احتمالن همینجاعه...
مایکی: من هر جوری شده باید میا رو ببینم و باهاش حرف بزنم...
ران: چطوره بری معبد؟
سانزو: نهبابا چی چیو معبد اونا دو نفر بودن لت و پارم کردن..احتمالن دفعه ی بعد با یه گله رو به رو خاهی شد...
مایکی: منم کسی بی اجازه به جلسه میومد میزدم لهش میکردم...
سانزو: بیا باهم تعقیبش کنیم ببینم کجا ها میره
ران: خب باشع...فقط چون ازش خوشم اومده..
سانزو: هوی نزدیکه خاهر زادم نشو ها میزنم پارت میکنم...
ران: تو که حتا ندیدیش
سانزو: مگه مهمه؟
مایکی: جفتتون خفه شید منم میام ..باید از این فرصت استفاده کنم بچمو ببینم...
سانزو: باشع..برویمممم
مایکی و سانزو ران با هودی هایه مشکی و کلاه لبه دار و عینک عینهو سلبریتی ها میرن دنباله میا ولی متوجه نیستن چه چیزایی در انتظار دارن...
*بنظرتون مزخرف ترین اتفاقه ممکنش چیه🗿
۲۵.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.