Red snow
part①
ویوی جیمین:
از خواب بیدار شدم یونذ رو عصبی جلوی نودم دیدم که هاناهم پشت سرش بود
یونا: چرا دوست دخترت رو باید بقیه از جلوی بار جمع کنن
هانا: اوپا اونی ببخشید
یونا: فعلا کاری باهاد نداریم برو
جیمین: یونا باز چیکار چاگیام " خفه شو نموخوام صداتو بشنوم " داری؟
هانا: اوپا
یونا: هیچی دیشب تو سه تا اتاق با سه نفر بوده اینم عکس و فیلمش
هانا: د....دروغ میگه
جیمین: نه فوتوشاپه نه دروغ گمشو از اینجا بیرون دیگه هم سمت من نمیای دختره ی هرزه" عصبی"
هانا: اوپا من مست بودم
یونا: میری یا بندازمت بیرون
هانا: تخصیر پدرته اون بهم گفت باهاش بخابم و بهم پول داد تا بهت خیانت کنم منم این کارو کردم
جیمین: به یورم برید گمشید بیرون کار دارم
هانا: عجیب مو سفید
رفتن بیرون لباسامو پوشیدم و خیلی اروم و ساکت رفتم اکادمی
مدیر: گفتم نمیای که
جیمین: من؟ نیام؟ ایا تا الان اینطور اتفاقی افتاده؟
کوک: نههه نیوفتاده مدیر من رو یکی کراش زدم
مدیر: نگو که دوباره
کوک: نه این بار پسره
نارا: ا.... اون اومد " داد "
قاغل از همه چیز رفتم از پله ها بالا که به یکی برخوردیم
جیمین: جلوتو نگا کن مردیکه ی احمق
یونگی: میخوای احمق حالیت کنم
کوک: فراررررررررر
ته: نه مثل اینکه توهم کتک میخوای
کوک: جمیمن بیا بریم تو اینارو نمیشناسی
جیمین: چرا دوتا لحمق کورن نه؟
کوک: جیمین جفتمونو اخر میکشی
جیمین: چرا میگی؟ من که ادم نمیکشم " مظلوم"
کوک: الان وقت این کارا نیست
اون دوتا مارو بلند کردن و بردن پشت دیوار اکادمی
کوک: و..... ولم کن من که کاری نکردم
ته: هم دست یا دوستش هستی
جیمین: مگه چیکار کردم حقیقت تلخه درک کن اخخ دماغم
با مشت زد تو دماغم و بخاظر شکنندگی بودن استخونای بدم سریع خون دماغ شدم
جیمین: چرا میزنی
یونگی: از اون بچه ننه هاست که سریا بدنشو زخمی میشه چرا کلاه رو سرته
کلاهمو در اورد
جیمین: استنونام خیلی شکنندست بده من اونو
یونگی: عجیب غریب زشت
کوک: خفه شو......
دهنشو گرفت اون یکی سرمو به یه طرف دیگه کردم
یونگی: ترسوی بزدل
افتاد به جونم ولی هیچ جایی از بدنم نشکست
کوک: ولم کن احمق
ته: من احمقم؟
یونگی: ته بریم اینا حوصله سر برن
کوک: جیمین خوبی
جیمین: اره ولی بگو من غایبم میرم خونه باشه" بفض"
کوک: اما چـ....
پسش زدم که افتاد تو بغل اون یکیشون
ته: دشمنیند یا دوست
رفتم خونه کل راه سرمو اون جمله پر کرده بود " عجیب غریب زشت "
جاه: چته
جیمین: از رنگ موخام چشمام خودم سیستم ایمنی بدنم از همه چیز خودم بدم میاد که منو یه عجیب غریب زشت جلوه میده
جاعه: حقیقته
جیا: انگار باید یه وقت
جاعع:
ویوی جیمین:
از خواب بیدار شدم یونذ رو عصبی جلوی نودم دیدم که هاناهم پشت سرش بود
یونا: چرا دوست دخترت رو باید بقیه از جلوی بار جمع کنن
هانا: اوپا اونی ببخشید
یونا: فعلا کاری باهاد نداریم برو
جیمین: یونا باز چیکار چاگیام " خفه شو نموخوام صداتو بشنوم " داری؟
هانا: اوپا
یونا: هیچی دیشب تو سه تا اتاق با سه نفر بوده اینم عکس و فیلمش
هانا: د....دروغ میگه
جیمین: نه فوتوشاپه نه دروغ گمشو از اینجا بیرون دیگه هم سمت من نمیای دختره ی هرزه" عصبی"
هانا: اوپا من مست بودم
یونا: میری یا بندازمت بیرون
هانا: تخصیر پدرته اون بهم گفت باهاش بخابم و بهم پول داد تا بهت خیانت کنم منم این کارو کردم
جیمین: به یورم برید گمشید بیرون کار دارم
هانا: عجیب مو سفید
رفتن بیرون لباسامو پوشیدم و خیلی اروم و ساکت رفتم اکادمی
مدیر: گفتم نمیای که
جیمین: من؟ نیام؟ ایا تا الان اینطور اتفاقی افتاده؟
کوک: نههه نیوفتاده مدیر من رو یکی کراش زدم
مدیر: نگو که دوباره
کوک: نه این بار پسره
نارا: ا.... اون اومد " داد "
قاغل از همه چیز رفتم از پله ها بالا که به یکی برخوردیم
جیمین: جلوتو نگا کن مردیکه ی احمق
یونگی: میخوای احمق حالیت کنم
کوک: فراررررررررر
ته: نه مثل اینکه توهم کتک میخوای
کوک: جمیمن بیا بریم تو اینارو نمیشناسی
جیمین: چرا دوتا لحمق کورن نه؟
کوک: جیمین جفتمونو اخر میکشی
جیمین: چرا میگی؟ من که ادم نمیکشم " مظلوم"
کوک: الان وقت این کارا نیست
اون دوتا مارو بلند کردن و بردن پشت دیوار اکادمی
کوک: و..... ولم کن من که کاری نکردم
ته: هم دست یا دوستش هستی
جیمین: مگه چیکار کردم حقیقت تلخه درک کن اخخ دماغم
با مشت زد تو دماغم و بخاظر شکنندگی بودن استخونای بدم سریع خون دماغ شدم
جیمین: چرا میزنی
یونگی: از اون بچه ننه هاست که سریا بدنشو زخمی میشه چرا کلاه رو سرته
کلاهمو در اورد
جیمین: استنونام خیلی شکنندست بده من اونو
یونگی: عجیب غریب زشت
کوک: خفه شو......
دهنشو گرفت اون یکی سرمو به یه طرف دیگه کردم
یونگی: ترسوی بزدل
افتاد به جونم ولی هیچ جایی از بدنم نشکست
کوک: ولم کن احمق
ته: من احمقم؟
یونگی: ته بریم اینا حوصله سر برن
کوک: جیمین خوبی
جیمین: اره ولی بگو من غایبم میرم خونه باشه" بفض"
کوک: اما چـ....
پسش زدم که افتاد تو بغل اون یکیشون
ته: دشمنیند یا دوست
رفتم خونه کل راه سرمو اون جمله پر کرده بود " عجیب غریب زشت "
جاه: چته
جیمین: از رنگ موخام چشمام خودم سیستم ایمنی بدنم از همه چیز خودم بدم میاد که منو یه عجیب غریب زشت جلوه میده
جاعه: حقیقته
جیا: انگار باید یه وقت
جاعع:
۵.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.