پر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد

پر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد؟
که من خشکم تو "بارانی" بگو با گل چه باید کرد؟

کمی امروز و فردا کن کمی نم‌نم بیا شاید
بفهمم سرنوشتم را که تا ساحل چه باید کرد

تو خورشیدی و در طوفان به امّید تو می‌جنگم
ولی مهرت اگر بر من نشد مایل چه باید کرد؟

تمام عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی اما نمی‌داند که با حاصل چه باید کرد

به پای عشق او هر دم خودم را تن به تن کشتم
بگو یا قاضی‌الحاجات با قاتل چه باید کرد؟

ببین مقتول این قصه به من یکریز می خندد
و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد

محمد فرخ‌طلب فومنی
غزلی از کتاب طره های باد
@farrokhtalab


#محمد_فرخ_طلب_فومنی #شاعر #شعر #غزل #شعرفارسی #شعرعاشقانه #شعرمعاصر #درد #شعرامروز #شعرناب #شعرغزل #شعرکلاسیک
#شعرا #شعر_ناب #شعرگرافی #شعر_فارسی #دل #باران #سرنوشت #ساحل #دریا #خورشید #طوفان #مهر #عشق #عاشقانه
دیدگاه ها (۶)

با من سخن بگو ولی از عشق دم مزنلطفاً عزیز حال خوشم را به هم ...

به صد اشاره به تو راه را نشان داده‌ستهزار گوشه‌ی ابرو به تو ...

بِگُشا اخم از آن رخ که دلم باز شودعشق با دیدن لبخند تو آغاز ...

از کل جهان یک نظر لطف تو کافی‌ستهرچیز به جز توشه‌ی مهر تو اض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط