باکمی خستگی و رخوت ازخواب بیدارشدم باز شروعی دوباره این ر
باکمی خستگی و رخوت ازخواب بیدارشدم باز شروعی دوباره این روزهای تکراری من که خلاصه شده بود به آدمها و چیزهایی که همه روزه با آنها سرو کار دارم به راه افتادم توجهی به اطراف نداشتم درفکربودم که به عکاسی رسیدم ازکناردستگاهی که سالهابه اون و صداش عادت کرده بودم رسیدم وقتی نگاهم به دستگاه افتادحس کردم دلم برای تک تک اجزاء اون تنگ شده که چه بیصدا سالها وفاداردرکنارم بود بیصدا بود اما هروقت باهاش کارداشتم میرفتم سراغش و چه مضحکه این حالت شبیه قصه ما آدمها که تا کاری داریم یادی ازهم میکنیم بدون اینکه بدانیم همیشه کنارهمیم اما ازدیده همدیگه پنهانیم بارها گفتم بیخیالش میشم امابازدلتنگ کارو کامپیوتر و دستگاه میشم دیگه شده جزئی اززندگیم حالا هرچندبه قول فاطی قلابی هستم چه روزا که بادیدن عکسای شادی مردم شاد میشم و خندیدم ازبس عکسارو جراحی کردم چشم از یه عکس بینی یه عکس لب یه عکس حالا مجسم کنید منه بیچاره باید چه عکسایی دربیارم ازعکسای قدیمی چه روزا که عکسای جوانهای ناکامی که اول راه زندگی بودن رو چاپ میکنم و گریم میگیره اما چه میشه کرد که زندگی همینه دیگه مریمه و شغلش و و و وامیدوارم دوستان به نوشته هام نخندن خب حرفای دلمه دیگه باید عادت کنن به ساده نوشتناش . این بود لحظه ای از صحنه های تکراری هرروزم مریم تنهاییش رو با وسایل بی جان سپری میکنه اما ندانسته وابسته آنهاست و نبودن درکنارشان دلتنگش میکنه
#چالش_کوردیش فایل_من(بانومریم)
#کورد
#کوردستان
#فرهنگ
#تمدن
#اصالت
#چالش_کوردیش فایل_من(بانومریم)
#کورد
#کوردستان
#فرهنگ
#تمدن
#اصالت
۱.۰k
۱۷ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.