شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطلی آب و در دس
شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود.
مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !
پیرمرد گفت: نه ، میرم توالت تاریکه 😝 😂
Join →
🆑 😂 🔥
🆑 😂 🔥
مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !
پیرمرد گفت: نه ، میرم توالت تاریکه 😝 😂
Join →
🆑 😂 🔥
🆑 😂 🔥
- ۴۹۳
- ۲۱ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط