ثریا رشیدی
بانو "ثریا رشیدی" شاعر، نقاش و ورزشکار لرستانی زادهی در بروجرد است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
ايل كوچيد
كبكی میپرد، از گونزاری
خاموش
درآينهی سنگ سياه سرد اجاق
تو را میبينم
كه بوی نان داری
صدای مشك و بانگ خروس در گوش خيالم جاری است
و من مويه میكنم
خاطرات خاكستری را
در آستانهای چنين خالی.
(۲)
مادر
باگيسهای سپيد و سياه پيچيده در هم
مويه میكند
دختر بس:
اين رفت، برگشت ندارد
نه كلنگهای رنگی، نه حنا
و نه كسی كه بدرقهات كند
بايد در تبعيدگاهی اجباری
به انگشتان ترك خوردهات خاكستر بپاشی
دختر بس
دلش شكستهتر از شيشه خوردههای رنگی
بازيگاهش
سهم خون بها میشود.
(۳)
میان من و تو،
دیوار بلند سکوت کشیدهاند
قاصدکها گفتند،
به پاییز رفتهای
و این سوی دیوار چلچلهها آمدهاند
چه صدای دیوارها را
در هم خواهد شکست؟
(۴)
موج چشمانت گردبادیست
در امتداد کهکشانها
در بر میگیرد
اقلیم وجودم را
غرق در حرارت پر خلسهی عشق
از زمین ریشه کن
فرو میبرد در تبی شیرین،
جایی در عمق فضا
و من مست و بیاختیار
روانم در ترنم سبز
این هیاهوی گوارا.
(۵)
چشمت حجرالسود کعبهی من است،
به طواف آمدهام
دعای مجنون بر لب
نیست در مسیر تکاپوی،
دل ذرهای از جرأت زلیخا
تو بیا وگرنه در برهوت
تنهایی پلنگ حسرتم میپرد تا ماه.
(۶)
از نفرت به عشق
از عشق به نفرت رسیدم!
چه تاوان سختی بود.
(۷)
میترسم از کوچههای تاریک
از اندیشههای حقیر
که شعله میزند به تنم
من سالهاست مردهام
شکی نیست
نقش تو را به اجبار کشیدهام
میبینی شیطنت کودکیم را در گلو
کفن میکنند این تقدیر است
که قصیدههای درد را به گیسهایم میبافد.
(۸)
چون قطب جنوب در من،
تاریکی ماندگاری است
بیهراس از بر آمدن خورشید
خفاشها در تنم
به پرواز در میآیند
در من
یخبندان بیامانی است،
و آتشفنانی خاموش
که چون دیو قصهها
روزی از خواب بر خواهد خواست.
(۹)
دوستش دارم،
اما به قاصدکها گفتم
این راز به دار آویخته میشود
برای نگفتن.
(۱۰)
من از دیدن
چهرهی پر از نفرت تو
سر به زیر شدم.
(۱۱)
لبخند تو باعث شد،
امروز،
به موهایم گل بزنم.
(۱۲)
کاش،
بسوزی و خاکستر بشوی و
باد هم بوزد!.
(۱۳)
رنج حضورت در من،
یک زمستان نه،
چند زمستان است.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
▪نمونهی شعر:
(۱)
ايل كوچيد
كبكی میپرد، از گونزاری
خاموش
درآينهی سنگ سياه سرد اجاق
تو را میبينم
كه بوی نان داری
صدای مشك و بانگ خروس در گوش خيالم جاری است
و من مويه میكنم
خاطرات خاكستری را
در آستانهای چنين خالی.
(۲)
مادر
باگيسهای سپيد و سياه پيچيده در هم
مويه میكند
دختر بس:
اين رفت، برگشت ندارد
نه كلنگهای رنگی، نه حنا
و نه كسی كه بدرقهات كند
بايد در تبعيدگاهی اجباری
به انگشتان ترك خوردهات خاكستر بپاشی
دختر بس
دلش شكستهتر از شيشه خوردههای رنگی
بازيگاهش
سهم خون بها میشود.
(۳)
میان من و تو،
دیوار بلند سکوت کشیدهاند
قاصدکها گفتند،
به پاییز رفتهای
و این سوی دیوار چلچلهها آمدهاند
چه صدای دیوارها را
در هم خواهد شکست؟
(۴)
موج چشمانت گردبادیست
در امتداد کهکشانها
در بر میگیرد
اقلیم وجودم را
غرق در حرارت پر خلسهی عشق
از زمین ریشه کن
فرو میبرد در تبی شیرین،
جایی در عمق فضا
و من مست و بیاختیار
روانم در ترنم سبز
این هیاهوی گوارا.
(۵)
چشمت حجرالسود کعبهی من است،
به طواف آمدهام
دعای مجنون بر لب
نیست در مسیر تکاپوی،
دل ذرهای از جرأت زلیخا
تو بیا وگرنه در برهوت
تنهایی پلنگ حسرتم میپرد تا ماه.
(۶)
از نفرت به عشق
از عشق به نفرت رسیدم!
چه تاوان سختی بود.
(۷)
میترسم از کوچههای تاریک
از اندیشههای حقیر
که شعله میزند به تنم
من سالهاست مردهام
شکی نیست
نقش تو را به اجبار کشیدهام
میبینی شیطنت کودکیم را در گلو
کفن میکنند این تقدیر است
که قصیدههای درد را به گیسهایم میبافد.
(۸)
چون قطب جنوب در من،
تاریکی ماندگاری است
بیهراس از بر آمدن خورشید
خفاشها در تنم
به پرواز در میآیند
در من
یخبندان بیامانی است،
و آتشفنانی خاموش
که چون دیو قصهها
روزی از خواب بر خواهد خواست.
(۹)
دوستش دارم،
اما به قاصدکها گفتم
این راز به دار آویخته میشود
برای نگفتن.
(۱۰)
من از دیدن
چهرهی پر از نفرت تو
سر به زیر شدم.
(۱۱)
لبخند تو باعث شد،
امروز،
به موهایم گل بزنم.
(۱۲)
کاش،
بسوزی و خاکستر بشوی و
باد هم بوزد!.
(۱۳)
رنج حضورت در من،
یک زمستان نه،
چند زمستان است.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
۶.۶k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.