می روم خسته و افسرده و زار
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می روم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم ، تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجاه و تباه
می برم تا زتو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که به پرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می روم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم ، تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجاه و تباه
می برم تا زتو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که به پرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
۲.۳k
۰۸ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.