مج

م.ج, [17.08.20 15:57]
قصه حتی به گل و سینی و چایی نرسید!..

عاشقت بودم و این عشق به جایی نرسید..😓
دیدگاه ها (۱)

دوستت دارم بدون لحظه ای شک در یقین.. مثل قران خواندن یک پیر...

یک لحظه قدم شبیه آهو برداشت.. این شد که محله را هیاهو برداشت...

دکتر که دید اُفت فشارم همیشگی ست.. دست تو را گرفت و به دستم ...

آئین عشق بازی دنیا عوض شده است ... من همچنان همانم و دنیا ع...

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفندسعی کردم که بفهمانم و فهم...

بد جایی گزارش کردی....الان دقیقا قلبم درد میکرد....ناراحت بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط