Rezasabzevary

#Rezasabzevary
به گمانم خدای من، کُنج مَعبدی تماشایی، کفِ مِحرابی تنهایی ، لَنگِ خطبه ای مسیحایی ، در میان صحنی مُطلایی به انتظار خود نشسته است
خدای من هنوز بوقت اذان اعتبارِ از دست رفته اش را زیر سنگینی ی خواب بندگانِ بی نوا و بی خبر، یا مابینِ سنگ و مُهره های بی اثر...
در بالای گلدسته های پژمرده ، با صدایی افسرده ، با وزن های اهورایی فریاد میزند!
باری ، خدای من هنوز ناخدای باخدای کَشتیِ هزار ساله ی به گل نشسته اش را لبِ خلیجی پُر نام اما بی نشان، بنام پسر صدا میزند
بگمانم خدای من در تَوهُمی گُنگ ، آمال منتشر نشده خود را به حَسب عادتِ اَزمنه ی پوسیده، در مغزِ رساله نویسانِ منتخب، بشکلی بدیع باز هم خواهد گُنجاند
بگمانم خدای تسخیر شده ی من هنوز میتواند با آیاتی روحانی در گوشِ فرشته ای انسانی ، گلوی نسلی شیطانی را در آرامشی از پیش وعده داده شده، فارغ از هر جَبر و کتاب و شرابی به آبی رقیق و حیوانی به مِهر آغشته کند...
من اما
ایمان دارم ;
فردایی غریب، تمام خدا های مشکوکِ تا خورده ی معبدم را به اِنضِمامِ تمام اشعارِ مُنزَل و اوراد مُهمَل ، بدون کلام و کاغذی
با خدایِ بدون خط ، بدون رنگ و خراشی
سفید و جدید
به قیمتی توافقی
معاوضه خواهم کرد.
ر.س
@Rezasabzevary
دیدگاه ها (۱)

#rezasabzevary عجیب مشکوکم ! من به این آزادی مشروط !به این آ...

از بی هنران شعلهٔ ادارک مجوییداین طایفه را طُره دستار بلندست...

ای مُفتیِِ شهر ، ز تو پُرکارتریمبااین‌ همه مستی، از تو هُشیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط