این روزهادر اسارت دستان سکوت به سر می برم و تازیانه های غم به دلم ریش می زنند.جلاد بی رحم حسرتطناب بغض به گردنم می آویزد.و توده هایابرهای سیاه بارانیچشمانم را احاطه کرده اند.این یاغیان بی انصاف مرا به هلاکت می رسانند.