زندگی مافیایی ما
زندگی مافیایی ما
پارت ۱۲
این سوک
از تهیونگ خداحافظی کردم و وارد عمارتم شدم و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم لباس هام و آماده کردم و رفتم سمت حموم دوش رو باز کردم و نشستم زیرش هق آخه گناه من چیه آخه من چیکار کردن الان دارم تاوان چی رو پس میدم خدااا
راوی
دخترک خسته شده بود از این همه سختی از این همه فشاری که زیرش بود عشق اولش پدری را که بعد از ۱۱ سال پیدا کرده بود را به طرز فجیعی جلوی چشمانش کشت و دخترک فقط برای این زنده ماند تا جوری آن پسرک را پشیمان کند که پسر آرزوی مرگ داشته داشته باشد
این سوک
حولم و پیچیدم دورم و از حموم خارج شدم یه شرتک و نیم تنه پوشیدم و رفتم پایین که دیدم یوری داره با چمدونش میره رفتم سمتش و گفتم
این سوک: داری میری پیش شوگا؟
یوری:آره آجی جونم
این سوک: دلم برات تنگ میشه مواظب خودت باش
یوری هم بغلم کرد و رفت مامان هم گفته بود یه هفته ای رو خونه ی دوستش مهمونه هووف پس دوباره تنها شدم رفتم سمت تلوزیون و نشستم جلوش که نگاهم به ساعت افتاد سریع بلند شدم و رفتم اتاقم تا آماده بشم یه تیپ مشکی زدم و سوئیچ فراری مشکیم و برداشتم و راه افتادم امروز قرار بود برم یه محموله رو تحویل بگیرم چون خیلی مهم بود خودم میرم وگرنه من اصلا نمیرم سوار ماشینم شدم و راه افتادم راستش یه دلشوره عجیبی داشتم داشتم همینطور فکر میکردم که به گوشیم پیام اومد تهیونگ بود با خوندن پیامش دور زدم و در حین رانندگی شماره کسی که محموله رو می آورد گرفتم
این سوک: محموله رو ساعت ۹ شب میخوام
و بدون هیچ حرفی قطع کردم خب الان ساعت چهاره پس میرسم به سمت خونه تهیونگ که همون اطراف بود حرکت کردم
در رو زدم که تهیونگ باز کرد انگار هیچکدوم از خدمتکار ها نبودن رفتم داخل و در و بستم و تکیه دادم بهش خب راستش یه لحظه ترسیدم که نکنه بلایی سرم بیاره ولی بعد این فکر ها رو کنار زدم و نگاهش کردم
این سوک:زود باش من باید زود برم کار دارم
بی هیچ حرفی یه قدم اومد جلو و گفت
تهیونگ:من دوست دارم تو من و دوست داری؟
خب عاشقش نبودم ولی ازش خوشم میومد هم جذاب بود هم پولدار والا اینجور آدمی کجا پیدا میشه
پس با صداقت بهش نگاه کردم و گفتم
این سوک:من هنوز نمیدون دوست دارم یا نه ولی مطمئنم ازت خوشم میاد با این حرفم اومد جلو و فاصلمون و صفر کرد
به لبام خیره شده بود انگار که خیلی منتظر این لحظه بود دستش و گزاشت روی گودی کمرم و به خودش چسبوند و لباش و روی لبام گزاشت آروم اما با ولع میبوسید آروم دستام و بردم و دور گردنش قفل کردم
اولین بوسم بود ولی بلد بودم شاید چون زیادی از این فیلم ها دیده بودم شروع کردم به همراهی کردنش که متوجه دستاش روی رون لختم شدم آروم ازش جدا شدم و با صدایی که از ته چاه درمیومد گفتم
پارت ۱۲
این سوک
از تهیونگ خداحافظی کردم و وارد عمارتم شدم و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم لباس هام و آماده کردم و رفتم سمت حموم دوش رو باز کردم و نشستم زیرش هق آخه گناه من چیه آخه من چیکار کردن الان دارم تاوان چی رو پس میدم خدااا
راوی
دخترک خسته شده بود از این همه سختی از این همه فشاری که زیرش بود عشق اولش پدری را که بعد از ۱۱ سال پیدا کرده بود را به طرز فجیعی جلوی چشمانش کشت و دخترک فقط برای این زنده ماند تا جوری آن پسرک را پشیمان کند که پسر آرزوی مرگ داشته داشته باشد
این سوک
حولم و پیچیدم دورم و از حموم خارج شدم یه شرتک و نیم تنه پوشیدم و رفتم پایین که دیدم یوری داره با چمدونش میره رفتم سمتش و گفتم
این سوک: داری میری پیش شوگا؟
یوری:آره آجی جونم
این سوک: دلم برات تنگ میشه مواظب خودت باش
یوری هم بغلم کرد و رفت مامان هم گفته بود یه هفته ای رو خونه ی دوستش مهمونه هووف پس دوباره تنها شدم رفتم سمت تلوزیون و نشستم جلوش که نگاهم به ساعت افتاد سریع بلند شدم و رفتم اتاقم تا آماده بشم یه تیپ مشکی زدم و سوئیچ فراری مشکیم و برداشتم و راه افتادم امروز قرار بود برم یه محموله رو تحویل بگیرم چون خیلی مهم بود خودم میرم وگرنه من اصلا نمیرم سوار ماشینم شدم و راه افتادم راستش یه دلشوره عجیبی داشتم داشتم همینطور فکر میکردم که به گوشیم پیام اومد تهیونگ بود با خوندن پیامش دور زدم و در حین رانندگی شماره کسی که محموله رو می آورد گرفتم
این سوک: محموله رو ساعت ۹ شب میخوام
و بدون هیچ حرفی قطع کردم خب الان ساعت چهاره پس میرسم به سمت خونه تهیونگ که همون اطراف بود حرکت کردم
در رو زدم که تهیونگ باز کرد انگار هیچکدوم از خدمتکار ها نبودن رفتم داخل و در و بستم و تکیه دادم بهش خب راستش یه لحظه ترسیدم که نکنه بلایی سرم بیاره ولی بعد این فکر ها رو کنار زدم و نگاهش کردم
این سوک:زود باش من باید زود برم کار دارم
بی هیچ حرفی یه قدم اومد جلو و گفت
تهیونگ:من دوست دارم تو من و دوست داری؟
خب عاشقش نبودم ولی ازش خوشم میومد هم جذاب بود هم پولدار والا اینجور آدمی کجا پیدا میشه
پس با صداقت بهش نگاه کردم و گفتم
این سوک:من هنوز نمیدون دوست دارم یا نه ولی مطمئنم ازت خوشم میاد با این حرفم اومد جلو و فاصلمون و صفر کرد
به لبام خیره شده بود انگار که خیلی منتظر این لحظه بود دستش و گزاشت روی گودی کمرم و به خودش چسبوند و لباش و روی لبام گزاشت آروم اما با ولع میبوسید آروم دستام و بردم و دور گردنش قفل کردم
اولین بوسم بود ولی بلد بودم شاید چون زیادی از این فیلم ها دیده بودم شروع کردم به همراهی کردنش که متوجه دستاش روی رون لختم شدم آروم ازش جدا شدم و با صدایی که از ته چاه درمیومد گفتم
۴.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.