می خندم

می خندم
تو مست میشوی.
حتی با یک فنجان قهوه
که از خطوط ته آن خبر نداری.
می خندم
با اینکه می دانم
تمام خطوط موازی از ته فنجان من می گذرند.
تو، سرخی جا مانده بر لب فنجانم را می بوسی.
احساس می کنم
آن اتفاق ناگزیر
افتاده است.
پیش از آن که تو شمع روشن کنی
عود بسوزانی
یک دنیا بوسه حرامم کنی
با چشمانی که بین عسل و فروردین مردد است
برایم فال فروغ بگیری

من به خیانت عادت ندارم
اما مگر می شود به این لحظه گفت *نه*؟

دیدگاه ها (۱)

بوسه ها ترمز بریده اند با توبا عاشقانه ها مدام #تصادف می کنم...

عشق مڹ :ﺗـــــــۅ ﭘﺎےِ ﻣـــــڹ ﺑﻤﺎڹﻣـــــڹ ﭘﺎےِ ﺩﻧﯿﺎﯾﻤﺎڹ ﻣــ...

#بغلم کردی و گفتی که دلم غم دارد باورت هست که این عشق تو را ...

هییی یادش بخیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط