ما کجا و آرمیتا کجا! ... بعله دوستان، آرمیتا نقاشی اش را
ما کجا و #آرمیتا کجا! ... بعله دوستان، #آرمیتا نقاشیاش را که به #آقا هدیه داد هیچ، بادام زمینیهایش را که با #آقاقسمت کرد، بماند؛ بعد ِ تعریف #آقا از موهای بلند #آرمیتا، موهایش را هم کوتاه نمیکند که به قول خودش #آقا ناراحت نشود! حالا همهی اینها هم که بماند، آرمیتا رفته منزل #آقا و #آقا را به قول خودش با دمپایی و بیعبا دیده و از #آقاعروسک هدیه گرفته و حتی با مرغ و خروسهای خانهی ایشان هم بازی کرده و بعد ِ نیم ساعت با نارضایتی، #آقا را ترک کرده و حالا هم منتظر است #آقا را دعوت کند و برای #آقا #قورمه-سبزی بپزند و… آن وقت ما هنوز معطل یک کارت دیدار هستیم که برویم حسینیهی امام خمینی و #آقا را از دور ببینیم! #آرمیتا در لحظهی اول ورود به منزل #آقا، ایشان را با لفظ "#بابا " خطاب میکند و بعدتر که مادرش خندید که آرمیتا، دیدی اشتباه #آقا رو گفتی #بابا ؟ #آرمیتا با یقین گفت که "#خب-بابای-همهست-دیگه " و آن وقت من و تو هنوز معطلیم رهبرمان را چه بنامیم! بیخیال بابا؛ من بروم کشکم را بسابم!
۹۷۹
۱۸ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.