و شاید پاییز

و شاید پاییز
حکایت عشق زنجیروار برگ‌هاست
هر کدام به خاطر دیگری
خود را به زمین می‌اندازند
و صدای خش‌خش خرد شدنشان
در زیر پای ما
آخرین پچ‌پچ‌های «دوستت دارم» است


#سمانه_مظلوم
دیدگاه ها (۱)

من بی تو یک واژه‌‌ی ساده بیش نیستم!اما کنارت هم‌چون یک کتاب ...

با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیرمن زنده‌ام به مهرِ تو ای ...

نسیم خنکی کهموهایت را تکان می‌دهدصدای من است بارها از تو می‌...

کلید صبح در پلک‌های توستدست مرا بگیراز چهارراه خواب گذر کنبگ...

.قامت ساقه ی نحیف رویاهایمزخمیِ خزانِ تهی از عشقی ست که رفت ...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط