<<عـشـقِ روانـی>>
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟑
𝔂𝓸𝓸𝓷𝓰𝓮:
ات رو جلوی چشمای خودم دیدم با یه لباس سفید و زیبا اما اما اون فقط به من نگاه میکرد و لبخند میزد خواستم برم پیشش ولی اون هربار دورتر میشد، هر بار دورتر و دورتر و در آخر تنها چیزی که ازش شنیدم این بود
* پیشیِ من دیگه دنبالم نیا، دوست دارم، خداحافظ
اون تموم حرفاش با لبخند بود و من داد و فریاد میکردم که نرو...... که یهو از خواب پریدم
[ تموم این اتفاق ها یک خواب بود که یونگی میدید شاید باید میفهمید که نباید ات رو اذیت میکرد و انقد آزارش میداد شاید این خواب تنها راهی برای فهموندن یونگی برای این بود که بفهمه ات هیچوقت کاری نمیخواد بکنه که به یونگی خیانت کنه و اونو تنها بزاره]
* هی یونگی چیشده
_ ت... تو کی بیدار شدی
* چند دقیقه پیش با صدات بیدار شدم میگفتی ات نرو
_ من خیلی متاسفم (گریه و ات رو بغل میکنه)
* میشه ولم کنی خیلی درد دارم بدنم درد میکنه
_ چی کجات درد میکنه؟
* هی یونگی یکم آروم باش نمیخواد نگران باشی پیشی کوچولوم
_ من خیلی معذرت میخوام ات واقعا همش تقصیر منه من خیلی بی مصرفم و بهت آسیب رسوندم
* فقط فراموشش کن لطفا(سرشو میندازه پایین و بغض میکنه)
[ ات یهو میپره بغل یونگی با وجود اینکه کلی درد داره و جای شلاق ها هنوز درد میکنه اما باز هم محکم بغلش میکنه و بوسه ای رو لبای یونگی میزنه]
* بهم قول بده دیگه تکرار نمیشه لطفا
_ قول میدم همه زندگیم بهت قول میدم دیگه اذیتت نمیکنم
* دوست دارم یونگیییییی عاشقتممممممممممم
_ من بیشتر دختر کوچولوم
[ و اونا بوسه طولانی رو شروع میکنن اما فکر کردید داستان اینجا تموم میشه، خیر هنوز چیزایی مونده که باید روبه راه بشن، فک کردید الان میگم پایان و تموم، نخیر این داستان هنوز ادامه داره و اتفاقات عجیبی قراره بیوفته راز هایی که باید فاش بشن و چیزایی که ات ازشون خبر نداره اما اونا چی میتونن باشن چه چیزایی باید روشن و فاش بشن کسی از چیزی خبر نداره اما ممکنه یونگی تموم اینا رو بدونه و از خیلی وقت پیش اما چیزی به ات نگفته باشه کی میدونه قراره چه بلایی سر ات بیاد؟]
* ساعت سه شبه هوففف من نمیخوام بخوابم
_ دختر کوچولوی مین خوابش نمیاد؟
* اهوم (کیوت)
_ گرسنته؟
* الهههه(کیوت)
_ خب پس برای بیبی کوچولوم میرم یه غذای خوشمزه درست میکنم
* هورااااا، ددی میشه بغلم کنی لطفا(کیوتتتتت)
_ به نفعته انقد خودتو کیوت نکنی
* چلا خب دلم میخواد یه کوشولو برات ناژ کنم(کیوت تر از همیشه)
_ اتتتتتتتت(داد)
* چیشد؟
_ اون زیر رو بیدار نکن وگرنه...
* باشه باشه خب حداقل بلندم کن نمیتونم راه برم که(بخاطر شلاقایی که خورده)
ادامه دارد...
شرط:35 لایک♥️
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.