دلنوشته رفیق شهیدمصطفی صدرزاده که دیروز در مراسم اربعین ش
#دلنوشته_رفیق_شهیدمصطفی_صدرزاده که دیروز در مراسم #اربعین شهید قرائت کرد:
غروبهای دمشق دلگیر است، کافیست دلت گیر باشد،سینه ات میسوزد به غربت بی بی که فکر میکنی، دور از برادران و پدر و مادر باشی و گروهی کافر هم چشم به حرمت حریمت داشته باشند؟
ندای "هل من ناصر ینصرنی" حسین (ع) سالهاست که در گوش تاریخ میپیچد و میپیچد، مگر میشود شیعه باشی و نشنوی؟ سید ابراهیم باشی وحسین(ع) فرابخواندت برای دفاع از خواهر و دخترش و نشنوی؟
صدا به گوشت میرسد و اگر عاشق باشی،میله های قفس را نمیبینی و حصار تن را میشکنی و نه با پا که با سر میروی...
سید ابراهیم که باشی صدای مولایت و تلخی غربت عمه ات، آرامت نمیگذارد...
اینجا برای پرگشودن پرنده ای چون تو،کوچک است و حقیر،و تو مرد رفتنی و پای ماندن نداری...
سید ابراهیم که باشی جانت کف دستانت است پیشکشش میکنی به امام زمانت و به نایب برحقش امام خامنه ای...
منزلگه آخر کاروان کرب و بلا، شام است،اگر در نینوا جامانده ای،سید ابراهیم که باشی راه بلدی و راه شام را میدانی...
بقول بزرگی "سید ابراهیم زرنگ بود"، آری بارها دیدمش که در رسیدن به رضای حق،از همه پیشی میگرفت...
سید ابراهیم که باشی مهیا میشوی از بهر قربانی و دل میکنی از دنیا به آسانی...
دنیای تو فاطمه ات بودند و محمد علی،ولی باید سید ابراهیم باشی تا به آسانی از آنها بگذری....
"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و این جمله ایست که پشت شیطان و شیطانیان را میلرزاند که هرروزمان عاشوراست و سید ابراهیم که باشی خودت را به کاروان عاشورای سال شصت و یکم هجری میرسانی و فراتر از زمان و مکان در قافله ی عاشوراییان جا میگیری و جان میدهی....
و خوب میدانی که روز عاشورا را غروبی نیست و ارض کربلا را مرزی...
سید ابراهیم که باشی ظهر تاسوعا مهمان عباس علمداری و همنشین اربابت اباعبدالله الحسین (ع)...
و اینگونه جانت را ایثار کردی و رفتی و از تو تنها لکه ای از نور به جا مانده،تو صندوقچه ی عمرت را با گنجینه ای پربهاتر معامله کردی و ما به یاد تن زخمی ات به سوگ می نشینیم...
و تو از آن دوردستها، به ما و دنیای کوچک و احساس و اندیشه مان لبخند میزنی...
سید ابراهیم که باشی یا ابوهادی و صابری و کجباف و نجفی و ابوحامد، در آسمان چونان ستاره ای میدرخشید و راه ما زمینیان با نور شما روشن میگردد....
تو همیشه زنده ای سید و ما،زندگانی مرده بیش نیستیم....
سید جان، جهانی رهایی در صدایت بود و قفس، شرمگین از شوق پروازت....
به سرسبزی نخل ایثار...
به این آیه های تناور...
دلا،گر نه ای سنگ...
ایمان بیاور...
#شهیدمصطفی_صدرزاده
4 https://telegram.me/Bisimchi1
غروبهای دمشق دلگیر است، کافیست دلت گیر باشد،سینه ات میسوزد به غربت بی بی که فکر میکنی، دور از برادران و پدر و مادر باشی و گروهی کافر هم چشم به حرمت حریمت داشته باشند؟
ندای "هل من ناصر ینصرنی" حسین (ع) سالهاست که در گوش تاریخ میپیچد و میپیچد، مگر میشود شیعه باشی و نشنوی؟ سید ابراهیم باشی وحسین(ع) فرابخواندت برای دفاع از خواهر و دخترش و نشنوی؟
صدا به گوشت میرسد و اگر عاشق باشی،میله های قفس را نمیبینی و حصار تن را میشکنی و نه با پا که با سر میروی...
سید ابراهیم که باشی صدای مولایت و تلخی غربت عمه ات، آرامت نمیگذارد...
اینجا برای پرگشودن پرنده ای چون تو،کوچک است و حقیر،و تو مرد رفتنی و پای ماندن نداری...
سید ابراهیم که باشی جانت کف دستانت است پیشکشش میکنی به امام زمانت و به نایب برحقش امام خامنه ای...
منزلگه آخر کاروان کرب و بلا، شام است،اگر در نینوا جامانده ای،سید ابراهیم که باشی راه بلدی و راه شام را میدانی...
بقول بزرگی "سید ابراهیم زرنگ بود"، آری بارها دیدمش که در رسیدن به رضای حق،از همه پیشی میگرفت...
سید ابراهیم که باشی مهیا میشوی از بهر قربانی و دل میکنی از دنیا به آسانی...
دنیای تو فاطمه ات بودند و محمد علی،ولی باید سید ابراهیم باشی تا به آسانی از آنها بگذری....
"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و این جمله ایست که پشت شیطان و شیطانیان را میلرزاند که هرروزمان عاشوراست و سید ابراهیم که باشی خودت را به کاروان عاشورای سال شصت و یکم هجری میرسانی و فراتر از زمان و مکان در قافله ی عاشوراییان جا میگیری و جان میدهی....
و خوب میدانی که روز عاشورا را غروبی نیست و ارض کربلا را مرزی...
سید ابراهیم که باشی ظهر تاسوعا مهمان عباس علمداری و همنشین اربابت اباعبدالله الحسین (ع)...
و اینگونه جانت را ایثار کردی و رفتی و از تو تنها لکه ای از نور به جا مانده،تو صندوقچه ی عمرت را با گنجینه ای پربهاتر معامله کردی و ما به یاد تن زخمی ات به سوگ می نشینیم...
و تو از آن دوردستها، به ما و دنیای کوچک و احساس و اندیشه مان لبخند میزنی...
سید ابراهیم که باشی یا ابوهادی و صابری و کجباف و نجفی و ابوحامد، در آسمان چونان ستاره ای میدرخشید و راه ما زمینیان با نور شما روشن میگردد....
تو همیشه زنده ای سید و ما،زندگانی مرده بیش نیستیم....
سید جان، جهانی رهایی در صدایت بود و قفس، شرمگین از شوق پروازت....
به سرسبزی نخل ایثار...
به این آیه های تناور...
دلا،گر نه ای سنگ...
ایمان بیاور...
#شهیدمصطفی_صدرزاده
4 https://telegram.me/Bisimchi1
۶.۷k
۱۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.