جز او
جز او
دلم چیزی نمی خواهد بجز باران
بشوید این غبار خسته را از تن
و دست مهربانی
تا که بگشاید مرا زنجیر این خاک ملال انگیز
به پرواز آورد روح مرا تا او
دلم چیزی نمی خواهد بجز
آمینِ بعد از یک دعای ناب
سلامی تا که شاید
آه شاید
قفل لب های مرا ، برخنده بگشاید
دلم چیزی نمی خواهد دگر جز عشق
بسوزاند تمام خارهای خوار خودخواهی
و گرمایی نشاند بر دل تنگم
ونجوای لبان آسمانی
قفل جان این غریب خاک را با مِهر بگشاید
نمی دانم تو را ، اما
دلم
دلم ، چیزی نمی خواهد دگر جز او
http://line.me/ti/p/%40hbl3895c
Share
دلم چیزی نمی خواهد بجز باران
بشوید این غبار خسته را از تن
و دست مهربانی
تا که بگشاید مرا زنجیر این خاک ملال انگیز
به پرواز آورد روح مرا تا او
دلم چیزی نمی خواهد بجز
آمینِ بعد از یک دعای ناب
سلامی تا که شاید
آه شاید
قفل لب های مرا ، برخنده بگشاید
دلم چیزی نمی خواهد دگر جز عشق
بسوزاند تمام خارهای خوار خودخواهی
و گرمایی نشاند بر دل تنگم
ونجوای لبان آسمانی
قفل جان این غریب خاک را با مِهر بگشاید
نمی دانم تو را ، اما
دلم
دلم ، چیزی نمی خواهد دگر جز او
http://line.me/ti/p/%40hbl3895c
Share
۸۰۴
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.