the end of time after him part 37

توماس ویو : حمله این چند تا زامبی تنها راهی بود که نشون بدم من آدم بدی نیستم و کاری کنم که بزارن کنار پاتریشیا بمونم تقصیر خودم نبود که اون کارو کردم اما من واقعا دوستش دارم من آدم بدی نیستم منم دل دارم روح دارم جون دارم باید زنده بمونم برای همین از با سه تا گیاه جادویی ساختم که همه اون زامبی ها مردن
فلیکس ویو : تا اومدم از تیر کمون استفاده کنم دیدم همه زامبی ها مردن که اون کار توماس بود و من واقعا بدون کمک اون نمیتونستم همشونو بکشم
فلیکس: آهای توماس فکر نکن که بل نجات دادنشون بخشیده شدی اما چون کمکمون کردی ازت ممنونیم
توماس : این کارو واسه جون تون کردم
ناتاشا: بچه ها توقف نکنید باید زود تر برسیم به اون کوه
لوکاس : ببین اونجا چند تا ساختمون ریزش کرده نمیتونیم ازش رد شیم
ناتاشا : من تبدیل به خفاش میشم میرم ببینم میشه از کجا دیگه رفت
لوکاس : منم باهات میام
ناتاشا : چرا ؟
لوکاس : من نمیخوام آسیب ببینی منم باهات میام
ناتاشا : باشه بچه ها همه برید یه جایی بشینید و منتظرما باشید اگه برنگشتیم شماها نقشه رو بردارید و از یه جای دیگه برید و پادزهر رو پیدا کنید
لوکاس : من اسلحه برداشتم پس قطعا مشکلی پیش نمیاد
لوکاس ویو : من و ناتاشا رفتیم دنبال راه اما ساختمون به شدت تخریب شده بود و کلی اجساد و وسیله اونجا بود کلی گیاه رشد کرده بودن سخت میشد تشخیص داد الان کجام با احساس بیاییم دنبال ناتاشا رفتم اما دیدم وسط خیابون یه گودال عمیق تشکیل شده و نمیشد ازش رد شد برای همین ...
دیدگاه ها (۳)

این دوستم بود که مسدود شده 🥲برای همین کلا از ویس میره و اینک...

الهی دستم میشکست اما ....قسمت ۲ فصل ۳ اسکویید گیم رو نمیدیدم...

☆ jung kook ☆

سناریو (درخواستی) وقتی ۱۴ سالته و اونا برادر بزرگترتن و بعد...

سناریو (درخواستی) وقتی ۱۴ سالته و اونا برادر بزرگترتن و بعد...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط