گاهی سراغم را بگیر از کوچه های آشتی
گاهی سراغم را بگیر از کوچه های آشتی
از حس بی تاب دلت حسی که بود و داشتی
گاهی مرا فریاد کن شاید من اینجا بشنوم
یادی بکن از مرده ای که زنده می پنداشتی
آن دورها آن روزها گفتی که مجنون منی
گفتی که از شوریدگی سر را به صحرا می زنی
لرزیده ام بی انتها از آن جنون ...آن ادعا
یادی کن از بیدی که در احساس لیلا کاشتی
گاهی شبی در خلوتی یادی کن از حال زنی
احساس کن بر پیکرش با بوسه آتش میزنی
هم بغض تخت و بسترت خود را به دریا وابده
دریای چشمان کسی که برکه اش انگاشتی
این روزها این فصل ها لیلای طوفانی شدم
از شهر دلگیرم ببین من هم بیابانی شدم
باران به باران میروم بی چتر پشت سایه ها
خواب قشنگی دیده ام یک مرد ، گریه ، آشتی.
از حس بی تاب دلت حسی که بود و داشتی
گاهی مرا فریاد کن شاید من اینجا بشنوم
یادی بکن از مرده ای که زنده می پنداشتی
آن دورها آن روزها گفتی که مجنون منی
گفتی که از شوریدگی سر را به صحرا می زنی
لرزیده ام بی انتها از آن جنون ...آن ادعا
یادی کن از بیدی که در احساس لیلا کاشتی
گاهی شبی در خلوتی یادی کن از حال زنی
احساس کن بر پیکرش با بوسه آتش میزنی
هم بغض تخت و بسترت خود را به دریا وابده
دریای چشمان کسی که برکه اش انگاشتی
این روزها این فصل ها لیلای طوفانی شدم
از شهر دلگیرم ببین من هم بیابانی شدم
باران به باران میروم بی چتر پشت سایه ها
خواب قشنگی دیده ام یک مرد ، گریه ، آشتی.
۴.۶k
۱۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.