رشته ی صبر مرا مقراض عشقت پاره کرد

رشته ی صبر مرا مقراض عشقت پاره کرد
دوری راه تو را نزدیکی دل چاره کرد

مِی فروش چشمهایت در شبستان دلم
شد خداوند و مرا رسواترین میخواره کرد

یوسفم سمت تو می آیم ولی تقدیر نیست
شوق دیدار زلیخایم مرا آواره کرد

من که آغوش تو را با دست عصیان باختم
جام مِی پا در میانی مرا هر باره کرد

در گناه شب نشینی با لبانت خالقم
پای هر عصیان من یک بوسه را کَفاره کرد
دیدگاه ها (۱)

پاییز منِ با آمدن زمستان،تمام نمیشود از همان روز که رفتی پای...

چه عالی می‌شود وقتیکه چشم از خواب وا کردمببینم جای نانصبحانه...

روزی که فهمیدیچقدر ساده منو از دست دادیبا خودت نگو "انقدر ند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط