...🗣
...🗣
خیلی زود عاشق هم شدیم . مثل بیشتر عشق ها ، تقریبا بی دلیل.
یعنی ، حتی اگر دلیلی داشته باشد ، من دلیلش را بخاطر نمی آورم. تنها دلیلی که به خاطر می رسد انگشتان افسانه است.
من به طرز احمقانه ای ناگهان عاشق دست ها و انگشتهای او شدم.
در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.
دست راستش را گذاشته بود روی پیشخان کتاب خانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونه ی راستش افتاده بود زیر روسری اش می گذاشت.
همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نکشید . حتی وقتی روسری اش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من می توانستم نیم رخش را ببینم، هنوز محو دست ها بودم.
داشتم فکر می کردم (یعنی حس می کردم) که این انگشت ها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدس شان شایسته ی دوست داشتن اند.
همان لحظه بود که عاشقش شدم.
.
خیلی زود عاشق هم شدیم . مثل بیشتر عشق ها ، تقریبا بی دلیل.
یعنی ، حتی اگر دلیلی داشته باشد ، من دلیلش را بخاطر نمی آورم. تنها دلیلی که به خاطر می رسد انگشتان افسانه است.
من به طرز احمقانه ای ناگهان عاشق دست ها و انگشتهای او شدم.
در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.
دست راستش را گذاشته بود روی پیشخان کتاب خانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونه ی راستش افتاده بود زیر روسری اش می گذاشت.
همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نکشید . حتی وقتی روسری اش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من می توانستم نیم رخش را ببینم، هنوز محو دست ها بودم.
داشتم فکر می کردم (یعنی حس می کردم) که این انگشت ها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدس شان شایسته ی دوست داشتن اند.
همان لحظه بود که عاشقش شدم.
.
۵۳.۹k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.