پس از ٣٤ سال، تکه هایی از پیکر فرزند را برای مادر آورده ا
پس از ٣٤ سال، تکههایی از پیکر فرزند را برای مادر آوردهاند. در تشییع جنازه، تابوت را که روی دست گرفته و بالا بردهاند تا در خیابانهای شهر بچرخانند، مادر جان داده است.
انگار داریم قصه میخوانیم. انگار تمام آنچه لابهلای اشعار و اوراق ادبیات جهان خوانده و افسانه پنداشته بودیم، حالا رنگ واقعیت گرفته باشد. اما خبر - واقعن - همین است:
مادری ٣٤ سال منتظر شد تا جنازهی پسرش را ببیند و بمیرد.
همینقدر کوتاه، همینقدر شگفتانگیز، و در عین حال - تو گویی - همینقدر طبیعی و آشکار: مادر میمیرد، وقتی دیگر امید ندارد.
عکس پسر را آلفرد یعقوبزاده گرفته است.
انگار داریم قصه میخوانیم. انگار تمام آنچه لابهلای اشعار و اوراق ادبیات جهان خوانده و افسانه پنداشته بودیم، حالا رنگ واقعیت گرفته باشد. اما خبر - واقعن - همین است:
مادری ٣٤ سال منتظر شد تا جنازهی پسرش را ببیند و بمیرد.
همینقدر کوتاه، همینقدر شگفتانگیز، و در عین حال - تو گویی - همینقدر طبیعی و آشکار: مادر میمیرد، وقتی دیگر امید ندارد.
عکس پسر را آلفرد یعقوبزاده گرفته است.
۳۰۱
۱۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.