عشقپولی
#عشق_پولی
#part17
ویو داخل خونه
بعد از اینکه مینهو جیسونگ و رسوند به خونش جیسونگ با عجله به سمت دره خونه رفت زنگ و چندبار فشار داد ولی جوابی نگرفت شروع کرد با پاش زدن به در بغضش شکست و شروع به گریه کرد همونجا جلوی در نشست و شروع به گریه کرد که همون لحظه جیان در و باز کرد
جیان : هی هی پسر چیشده ؟
جیسونگ : اون نامزدشو اورده بود تا با من اشناش کنه *گریه*
جیان : چیزی نیست خب بیا بغلم *بغلش میکنه*
جیسونگ : حالا چی حالا چی میشه؟ *گریه و داد*
جیان : اروم باش باشه اون پسره بومگیو یه عوضیه به تمام معناست که سنجاب کوچولو رو به گریه انداخته مام به مینهو نشون میدیم که اون یه عوضیه *اخم*
جیسونگ : الان جدی هستی ؟*گریه*
جیان : معلومه انتقام اشکاتو ازش میگیرم مثل توپ فوتبال از زمین پرتش میکنیم بیرون *اخم*
جیسونگ : من گشنمه *گریه*
جیان : بیا بریم تو سالمون و برنج داریم
جیسونگ : کیمچی داریم *اب بینیشو میکشه*
جیان : اره داریم شکمو حالا بیا تو *خنده*
بعد از شام
جیسونگ : میگم جین جین
جیان : چیه؟
جیسونگ : مینهو بهم پیشنهاد داد
جیان : پیشنهاد چی؟
جیسونگ : گفت تو شرکت بهم صحام مید.... *خو دیگه توضیح داد💔🙂*
جیان : کصخلی پسر ؟
جیسونگ : چطور ؟
جیان : باید درجا قبول میکردی پاشو برو اون دفترچه رو بیار
جیسونگ : همون که نقشمونو مو به مو نوشتیم ؟
جیان : اره بدو بیار
جیسونگ : باش ... بگیرش
جیان : خب بیا بشین فردا میریم شرکت مینهو و این چیزایی که مینویسم و با دقت بخون منم میام به عنوان دوستت بعدش درمورد پروژه حرف میزنیم
جیسونگ : تموم شد ؟
جیان : اوهوم
جیسونگ : بدش بهم
جیان : بگیر
جیسونگ از جاش پاشد به سمت اتاقش رفت جلوی در وایستاد از جیان خدافظی کرد در و باز کرد درجا خودشو پرت کرد رو تخت ۱۰ بار متنی که جیان واسش نوشته بود و خوند حفظش کرده بود دفترچه رو با شتاب پرت کرد سمت دیوار پتو رو کشید رو سرش ساعت ها تو همون حالت موند همش به مینهو فکر میکرد به اینکه چطور با بومگیو حرف میزد چطور بهش محبت میکرد دلش میخواست جای بومگیو بود در حالت عادی بومگیو در نظر اون چیزه خواستی درونش نداشت نمیدونست مینهو جذب چیه اون شده گوشیش و برداشت وارد تیک تاک شد و کلی فوریو گردی کرد همونجوری که گوشی تو دستش بود چشماش بسته شدن گوشی افتاد رو تخت و کمی بعد صدای اهنگ ادیتی که میدید قطع شد ...
#part17
ویو داخل خونه
بعد از اینکه مینهو جیسونگ و رسوند به خونش جیسونگ با عجله به سمت دره خونه رفت زنگ و چندبار فشار داد ولی جوابی نگرفت شروع کرد با پاش زدن به در بغضش شکست و شروع به گریه کرد همونجا جلوی در نشست و شروع به گریه کرد که همون لحظه جیان در و باز کرد
جیان : هی هی پسر چیشده ؟
جیسونگ : اون نامزدشو اورده بود تا با من اشناش کنه *گریه*
جیان : چیزی نیست خب بیا بغلم *بغلش میکنه*
جیسونگ : حالا چی حالا چی میشه؟ *گریه و داد*
جیان : اروم باش باشه اون پسره بومگیو یه عوضیه به تمام معناست که سنجاب کوچولو رو به گریه انداخته مام به مینهو نشون میدیم که اون یه عوضیه *اخم*
جیسونگ : الان جدی هستی ؟*گریه*
جیان : معلومه انتقام اشکاتو ازش میگیرم مثل توپ فوتبال از زمین پرتش میکنیم بیرون *اخم*
جیسونگ : من گشنمه *گریه*
جیان : بیا بریم تو سالمون و برنج داریم
جیسونگ : کیمچی داریم *اب بینیشو میکشه*
جیان : اره داریم شکمو حالا بیا تو *خنده*
بعد از شام
جیسونگ : میگم جین جین
جیان : چیه؟
جیسونگ : مینهو بهم پیشنهاد داد
جیان : پیشنهاد چی؟
جیسونگ : گفت تو شرکت بهم صحام مید.... *خو دیگه توضیح داد💔🙂*
جیان : کصخلی پسر ؟
جیسونگ : چطور ؟
جیان : باید درجا قبول میکردی پاشو برو اون دفترچه رو بیار
جیسونگ : همون که نقشمونو مو به مو نوشتیم ؟
جیان : اره بدو بیار
جیسونگ : باش ... بگیرش
جیان : خب بیا بشین فردا میریم شرکت مینهو و این چیزایی که مینویسم و با دقت بخون منم میام به عنوان دوستت بعدش درمورد پروژه حرف میزنیم
جیسونگ : تموم شد ؟
جیان : اوهوم
جیسونگ : بدش بهم
جیان : بگیر
جیسونگ از جاش پاشد به سمت اتاقش رفت جلوی در وایستاد از جیان خدافظی کرد در و باز کرد درجا خودشو پرت کرد رو تخت ۱۰ بار متنی که جیان واسش نوشته بود و خوند حفظش کرده بود دفترچه رو با شتاب پرت کرد سمت دیوار پتو رو کشید رو سرش ساعت ها تو همون حالت موند همش به مینهو فکر میکرد به اینکه چطور با بومگیو حرف میزد چطور بهش محبت میکرد دلش میخواست جای بومگیو بود در حالت عادی بومگیو در نظر اون چیزه خواستی درونش نداشت نمیدونست مینهو جذب چیه اون شده گوشیش و برداشت وارد تیک تاک شد و کلی فوریو گردی کرد همونجوری که گوشی تو دستش بود چشماش بسته شدن گوشی افتاد رو تخت و کمی بعد صدای اهنگ ادیتی که میدید قطع شد ...
- ۵.۶k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط