ازچی بگم دلنوشت

ازچــــــــــی بگم دلنوشتہ
اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عشقت تــا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی!

به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم

به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی

ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند

ولــی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی!

شدم مجموعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا

شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی

خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست!

امانت بــود عشقم در وجــودت ، حیف نامردی!

مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون!
شب بخیر همگۍ دوستان عزیز
تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی
دیدگاه ها (۱)

نَگُذاﺭ ﻫَﺮ ڪس ﮐﻪ ﺁﻣَﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﺪَﻧــے نَشُد ،ﺗﻮ ﺭﺍ ،ﺩِﻟﺖ ﺭﺍ ،ﺻِ...

"مهربان" بودن مهمترین قسمت "انسان" بودن است.این"دل" انسان اس...

برای عاشق شدننباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ،برای عاشق ش...

شناسنامه ای که اِسْـمِعِــــشــْـــقــــْمتوش نِــوشــتـه نَ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط