خدافظقطع کرد دیوونه این به خدا
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹⁹
+خدافظ!!(قطع کرد) دیوونه این به خدا
*یونگیییی منتظرتههههه
_آروم باش سگگگگگگ توله دارم میرم دنبالشونننننن
*برو گمشوووو روانییییی
_روانی جد و آبادته روانی تویی روانی اون... بسم الله فقط بزارین بـــــــــرم من
*میزارم بــــــــــــرـــــــی تو
_بای
از خونش زدم بیرون..
_خدایی با روانی رفیقم
سوار ماشین شدم و به سمت اون کافه حرکت کردم بعد 10 مین رسیدم
+سلام(کلافه)
_چته؟!
×ماشین داغ کرده میترسم درشو باز کنم به بادیگاردام گفتم بیان اینجا ماشین رو بردارن ببرن
_اوکی.. سوار شین
که دیدم مایکل هم داره سوار میشه
_کجا؟!
×برم بشینم دیگه!!
_شما با همون بادیگاردات تشریف بیار
×Hey Hannah, how is he talking to me?!
(هی هانا نگاش کن با من چطوری حرف میزنه؟!)
+Okay I talk to her .. Master Yoongi u God
(باشه باهاش صحبت میکنم... یونگی تو رو خدا)
_Okay ride a monkey
(باشه.. سوارشو میمون)
+یونگیییی به این جذابیییییی
/@اوووووو
_Close your mouth and sit down
+چشم
/یونگی جدیداً انگیلیسیت خوب شده..
_خوب بوده.. خبر نداشتی
+یونگی ما داریم میریم خونه؟! پس مایکل چی؟!
_مایکل...نزدیک خونش یه کاری دارم.. به خاطر همین آخر میرسونمش
رسیدیم خونه بچه ها رفت تو خونه...
و منو مایکل تنها موندیم
_خب...
×نمیریم؟!
_قبلش یه سوالی ازت دارم
×او حتماً بفرمایید
_از چی هانا خوشت اومده
×خب... هانا.. خاصه.. چای گونش.. تیپش.. زرنگ بودنش.. کیوت بازی هاش.. رفتارش من میتونم براتون تا فردا 1000 تا دلیل بیارم
_بار اولته؟!
×چی؟!
_عاشق شدن.. بار اولته که عاشق میشی؟؟
×بله...
_پس هنوز.. خیلی خامی.. بزار بهت یه چیزی بگم... من الان در حال تجربشم
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه مایکل روندم..
×در حال تجربه چی؟!
_خب.. وقتی کسی که دوسش داری رو ترک میکنی.. به هر دلیلی.. اون بد ترین ضربه عمرش رو میخوره.. و اگه بخوای دوباره برگردی.. ممکنه دیگه مثل قبل دوست نداشته باشه... ولی هانا رو اگه تو این مدت شناخته باشمش... از خوبی هاش اینکه... آدم مهربونیه و زود فراموش میکنه
رسیدیم به چراغ قرمز و ماشین رو سریع زدم رو ترمز
×آخخخخ
_اینکه آدم مهربونیه درسته... ولی حق نداری از مهربونی دختر خالم سو استفاده کنی..
×چی؟!
_واقعاً منظورم رو نفهمیدی؟!
×متاسفم.
_دارم میگم اگه یه روز رفتی... حتی فکر برگشتن هم به سرت نزنه.. چون خودم از وسط.. جرت میدم
×جو گیر شدینا
چراغ سبز شد پام رو محکم رو پدال گاز فشار دادم که چسبید به صندلی..
×هییی یونگی یواش
محکم رو ترمز نگه داشتم
_درسته که هم سنتم.. ولی بهت اجازه ندادم منو یونگی صدا کنی...
×باشه باشه آقای مین
_از آقای مین هم بدم میاد فکر میکنم صد سالمه.. که دیدم ماشین های پشت سرم بدق میزنن منم آدم خود آزاریم
×خب باشه هرچی شما بگین فقط حرکت کنین
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹⁹
+خدافظ!!(قطع کرد) دیوونه این به خدا
*یونگیییی منتظرتههههه
_آروم باش سگگگگگگ توله دارم میرم دنبالشونننننن
*برو گمشوووو روانییییی
_روانی جد و آبادته روانی تویی روانی اون... بسم الله فقط بزارین بـــــــــرم من
*میزارم بــــــــــــرـــــــی تو
_بای
از خونش زدم بیرون..
_خدایی با روانی رفیقم
سوار ماشین شدم و به سمت اون کافه حرکت کردم بعد 10 مین رسیدم
+سلام(کلافه)
_چته؟!
×ماشین داغ کرده میترسم درشو باز کنم به بادیگاردام گفتم بیان اینجا ماشین رو بردارن ببرن
_اوکی.. سوار شین
که دیدم مایکل هم داره سوار میشه
_کجا؟!
×برم بشینم دیگه!!
_شما با همون بادیگاردات تشریف بیار
×Hey Hannah, how is he talking to me?!
(هی هانا نگاش کن با من چطوری حرف میزنه؟!)
+Okay I talk to her .. Master Yoongi u God
(باشه باهاش صحبت میکنم... یونگی تو رو خدا)
_Okay ride a monkey
(باشه.. سوارشو میمون)
+یونگیییی به این جذابیییییی
/@اوووووو
_Close your mouth and sit down
+چشم
/یونگی جدیداً انگیلیسیت خوب شده..
_خوب بوده.. خبر نداشتی
+یونگی ما داریم میریم خونه؟! پس مایکل چی؟!
_مایکل...نزدیک خونش یه کاری دارم.. به خاطر همین آخر میرسونمش
رسیدیم خونه بچه ها رفت تو خونه...
و منو مایکل تنها موندیم
_خب...
×نمیریم؟!
_قبلش یه سوالی ازت دارم
×او حتماً بفرمایید
_از چی هانا خوشت اومده
×خب... هانا.. خاصه.. چای گونش.. تیپش.. زرنگ بودنش.. کیوت بازی هاش.. رفتارش من میتونم براتون تا فردا 1000 تا دلیل بیارم
_بار اولته؟!
×چی؟!
_عاشق شدن.. بار اولته که عاشق میشی؟؟
×بله...
_پس هنوز.. خیلی خامی.. بزار بهت یه چیزی بگم... من الان در حال تجربشم
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه مایکل روندم..
×در حال تجربه چی؟!
_خب.. وقتی کسی که دوسش داری رو ترک میکنی.. به هر دلیلی.. اون بد ترین ضربه عمرش رو میخوره.. و اگه بخوای دوباره برگردی.. ممکنه دیگه مثل قبل دوست نداشته باشه... ولی هانا رو اگه تو این مدت شناخته باشمش... از خوبی هاش اینکه... آدم مهربونیه و زود فراموش میکنه
رسیدیم به چراغ قرمز و ماشین رو سریع زدم رو ترمز
×آخخخخ
_اینکه آدم مهربونیه درسته... ولی حق نداری از مهربونی دختر خالم سو استفاده کنی..
×چی؟!
_واقعاً منظورم رو نفهمیدی؟!
×متاسفم.
_دارم میگم اگه یه روز رفتی... حتی فکر برگشتن هم به سرت نزنه.. چون خودم از وسط.. جرت میدم
×جو گیر شدینا
چراغ سبز شد پام رو محکم رو پدال گاز فشار دادم که چسبید به صندلی..
×هییی یونگی یواش
محکم رو ترمز نگه داشتم
_درسته که هم سنتم.. ولی بهت اجازه ندادم منو یونگی صدا کنی...
×باشه باشه آقای مین
_از آقای مین هم بدم میاد فکر میکنم صد سالمه.. که دیدم ماشین های پشت سرم بدق میزنن منم آدم خود آزاریم
×خب باشه هرچی شما بگین فقط حرکت کنین
- ۳.۳k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط