جنگل راز آلود پارت ۳
جنگل راز آلود پارت ۳
صبح ساعت ۷
ا/ت ویو
صبح شده بود ، بیدار شدم دست کی بود دورم ؟؟ خونه ی کی بود ؟؟ با زور بلند شدم وای خدای من اون دیگه چی بود
یه خوناشام!!!
یهو جیغ زدم
جیمین: هووو چته بیدارم کردی اههه (خوابالو)
ا/ت: تو یه...
جیمین بلند شد و گفت
جیمین :خوناشام
ا/ت: چجوری؟؟؟؟
جیمین کل ماجرا رو گف
ا/ت: ولی عجب قیافه ای بهم زدی
جیمین : حالا چطوری از این جنگل بریم بیرون؟؟؟
ا/ت : باید یه نقشه بکشیم
جیمین : باشه بریم وسیله هارو جمع کنیم
ات:راستی اسمت؟؟
جیمین :جیمینم پارک جیمین
ات:آها
۱۰ مین بعد
جیمین: من جمع کردم
ا/ت: مال من مونده
جیمین : من میام کمک
ا/ت: مرسی
۱۰ مین بعد
جیمین:چقد وسیله داری
ات:دیگه چیکار کنم
ات:راستی مگه خوناشام نیستی
جیمین:آره
ات:چرا خون نمی خوری
جیمین:اولین خونی که خوردم مال تو بود
ات:واو
الانم می تونی بخوری از خونم
جیمین :با حرفی که زد تعجب کردم گفتم دردت نمیاد دیروز بی هوش شدیا
ات:اون از درد بود وگرنه دکترا به من می گفتن خونت زیاده و ۸ نفر خون دادم من
جیمین : واو تو دیگه کی هستی
ات: بیا اشکال نداره
ات ویو
جیمین نزدیک شد و نیششو تو گردنم فرو کرد و بعد ۵ مین در آورد و گفت
جیمین تو خیلی خونت خوشمزست
ات:لطف داری
و بعد هردو خندیدن
جیمین رفت رو کاناپه نشست
ات اومد زیپ ساک سفرش رو ببنده که جفت جیمین بود ، جیمین داشت نگاهش میکرد
ات می خواس سرش رو اونوری کنه و بگه چرا نگام میکنی که تا سرش رو برگردوند لبش خورد روی لب جیمین
جیمین متوجه ماجرا شد اما به روش نیاورد
ات بعد ۳ دقیقه که همونجوری بودن ماجرا رو گرفت و از جیمین جدا شد و ساک رو رو کولش گذاشت و رفت دم در و گفت
ات:بدو بریم شب میشه
جیمین: خندید و گفت الان اول صبحه نیگه ساعت ۷ صبحه
گایز
شما چرا برای شرطا لایک رو می رسونید اما کامنت هارو نه
اشکال نداره از بزرگواریم می بخشم🗿😁
ولی دیگه برسونید تو رو خدا
شرطا:
لایک : ۶
کامنت : ۳
بای تا پارت بعد
گوشیمو شارژ کنم🗿
صبح ساعت ۷
ا/ت ویو
صبح شده بود ، بیدار شدم دست کی بود دورم ؟؟ خونه ی کی بود ؟؟ با زور بلند شدم وای خدای من اون دیگه چی بود
یه خوناشام!!!
یهو جیغ زدم
جیمین: هووو چته بیدارم کردی اههه (خوابالو)
ا/ت: تو یه...
جیمین بلند شد و گفت
جیمین :خوناشام
ا/ت: چجوری؟؟؟؟
جیمین کل ماجرا رو گف
ا/ت: ولی عجب قیافه ای بهم زدی
جیمین : حالا چطوری از این جنگل بریم بیرون؟؟؟
ا/ت : باید یه نقشه بکشیم
جیمین : باشه بریم وسیله هارو جمع کنیم
ات:راستی اسمت؟؟
جیمین :جیمینم پارک جیمین
ات:آها
۱۰ مین بعد
جیمین: من جمع کردم
ا/ت: مال من مونده
جیمین : من میام کمک
ا/ت: مرسی
۱۰ مین بعد
جیمین:چقد وسیله داری
ات:دیگه چیکار کنم
ات:راستی مگه خوناشام نیستی
جیمین:آره
ات:چرا خون نمی خوری
جیمین:اولین خونی که خوردم مال تو بود
ات:واو
الانم می تونی بخوری از خونم
جیمین :با حرفی که زد تعجب کردم گفتم دردت نمیاد دیروز بی هوش شدیا
ات:اون از درد بود وگرنه دکترا به من می گفتن خونت زیاده و ۸ نفر خون دادم من
جیمین : واو تو دیگه کی هستی
ات: بیا اشکال نداره
ات ویو
جیمین نزدیک شد و نیششو تو گردنم فرو کرد و بعد ۵ مین در آورد و گفت
جیمین تو خیلی خونت خوشمزست
ات:لطف داری
و بعد هردو خندیدن
جیمین رفت رو کاناپه نشست
ات اومد زیپ ساک سفرش رو ببنده که جفت جیمین بود ، جیمین داشت نگاهش میکرد
ات می خواس سرش رو اونوری کنه و بگه چرا نگام میکنی که تا سرش رو برگردوند لبش خورد روی لب جیمین
جیمین متوجه ماجرا شد اما به روش نیاورد
ات بعد ۳ دقیقه که همونجوری بودن ماجرا رو گرفت و از جیمین جدا شد و ساک رو رو کولش گذاشت و رفت دم در و گفت
ات:بدو بریم شب میشه
جیمین: خندید و گفت الان اول صبحه نیگه ساعت ۷ صبحه
گایز
شما چرا برای شرطا لایک رو می رسونید اما کامنت هارو نه
اشکال نداره از بزرگواریم می بخشم🗿😁
ولی دیگه برسونید تو رو خدا
شرطا:
لایک : ۶
کامنت : ۳
بای تا پارت بعد
گوشیمو شارژ کنم🗿
۲.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲