و باز هم شب از راه میرسد

و باز هم شب از راه میرسد،
به آسمان خیره میشوم و میگویم: امشب ستاره ها کمتر شده اند، مگر نه ویلیام؟
سرش را بالا میکند و نگاهی عمیق به تاریکی آسمان میکند و لبخندی میزند.
وقتی چیزی را نمیبینیم به منظور آن نیست که وجود ندارد.
دیدگاه ها (۰)

خداوندگارا، این غم که میگویم دو حرفی بیش نیست، اما نمیدانی چ...

سوخت بندر، سوخت ان تکه از وجودم که از سرور پرورده بودمش.گُر ...

شب در بالین خود میگریستیم و صبح روز بعد به این فکر میکردیم ک...

صحنه,پارت یازدهم

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط