تلخ مینوشی

تلخ مینوشی
قهوه ات را
تا حجم فقدانم
تا ترک فنجان ها
تا شعله ها و داغ ها
و سرمیکشی مرا باز
عصر ها و غروبها
نه خواب می آورم تو را
نه خواب میروی
چه با من
چه بی من
این ترکان خاتون شعر
اصالت عشقت را مدهوش میکند و تو
مست در مست
خیال مینوشی لبانم را هر عصر
تا آنسوی آبها و ساحل ها
آنسوی موجها
تا گسترده آبی های قهوه ای شنزاز

#رویا_زینلی💙
دیدگاه ها (۱)

ای دوست سایه زیبـای حق باشدهمیشه بر سـرترخت زیبای سلامتهر زم...

میانِ آشوب بودنِ احوالِ این روز هایم یک " تو"وجود دارد ،که ق...

زن ها گاهیعاشقانه هایشان رادم می کنندو می شودهمان چای خوشرنگ...

ای پسر مادر خود را مازاربیش از او هیچ کرا دوست مدارتو چه دان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط