وقتی بچه بودیم برای خیلی هامون پیش اومده که چیزی رو پیدا
وقتی بچه بودیم برای خیلی هامون پیش اومده که چیزی رو پیدا نمیکردیم و از مامانمون میخواستیم که بیاد واسمون پیدا کنه، بعد میدیدیم که عه، همین جلوی چشممون بوده و ندیدیمش. مثل زمان هایی که آدم های عینکی عینک روی سرشونه و دنبالش میگردن، یا زمانی که معمارها مدادشون پشت گوششونه و دنبال مدادشون میگردن.
خیلی چیزها تو زندگی همینطوره، گاهی اوقات چیزهایی رو گم میکنیم که کنارمونن، که شاید فاصله شون با ما یه تماس باشه، یه لبخند ملیح باشه، اما ما ترجیح میدیم به آدم ها، یا چیزای غیر قابل دسترس علاقه مند شیم، یک حس ِ خود آزاری تو همه ی ما وجود داره که دوست داریم به اون هایی که مطمئنیم بهشون نمیرسیم و یه جایی بالاخره گمشون میکنیم، دل ببنیدیم. بعد هم دنبالش بگردیم و واسه بدست نیاوردنش عزاداری بکنیم.
بزرگ که میشیم، آدم های زیادی میان و میرن اما فقط یکی شون جلوی چشممونه، که جاش روی سرمونه، اما پشت گوش میندازیمش، گمش میکنیم... اون موقع ست که حتی مامانمون هم نمیتونه اونو واسمون پیدا کنه.
#مهتاب_خلیفپور
خیلی چیزها تو زندگی همینطوره، گاهی اوقات چیزهایی رو گم میکنیم که کنارمونن، که شاید فاصله شون با ما یه تماس باشه، یه لبخند ملیح باشه، اما ما ترجیح میدیم به آدم ها، یا چیزای غیر قابل دسترس علاقه مند شیم، یک حس ِ خود آزاری تو همه ی ما وجود داره که دوست داریم به اون هایی که مطمئنیم بهشون نمیرسیم و یه جایی بالاخره گمشون میکنیم، دل ببنیدیم. بعد هم دنبالش بگردیم و واسه بدست نیاوردنش عزاداری بکنیم.
بزرگ که میشیم، آدم های زیادی میان و میرن اما فقط یکی شون جلوی چشممونه، که جاش روی سرمونه، اما پشت گوش میندازیمش، گمش میکنیم... اون موقع ست که حتی مامانمون هم نمیتونه اونو واسمون پیدا کنه.
#مهتاب_خلیفپور
۲۹.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹