هرچند من ندیده ام این کورِ بی خیال
هرچند من ندیدهام این کورِ بیخیال
این گنگِ شب که گیج و عبوس است
خود را به روشنِ سحر
نزدیکتر کند،
لیکن شنیدهام که شبِ تیره -هرچه هست-
آخر ز تنگههای سحرگه گذر کند.
زینروی در ببسته به خود رفتهام فرو
در انتظارِ صبح
فریاد اگرچه بسته مرا راه بر گلو
دارم تلاش تا نکشم از جگر خروش
اسپندوار اگرچه بر آتش نشستهام
بنشستهام خموش
وز اشک گرچه حلقه به دو دیده بستهام
پیچم به خویشتن که نریزد به دامنم
📘 #هوای_تازه
#احمد_شاملو
این گنگِ شب که گیج و عبوس است
خود را به روشنِ سحر
نزدیکتر کند،
لیکن شنیدهام که شبِ تیره -هرچه هست-
آخر ز تنگههای سحرگه گذر کند.
زینروی در ببسته به خود رفتهام فرو
در انتظارِ صبح
فریاد اگرچه بسته مرا راه بر گلو
دارم تلاش تا نکشم از جگر خروش
اسپندوار اگرچه بر آتش نشستهام
بنشستهام خموش
وز اشک گرچه حلقه به دو دیده بستهام
پیچم به خویشتن که نریزد به دامنم
📘 #هوای_تازه
#احمد_شاملو
۵.۶k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.