قطره قطره شانه ام را خیس دریا کرد و رفت

قطره قطره شانه ام را خیس دریا کرد و رفت
گفت باید رفت، گفت و فتنه بر پا کرد و رفت

بازوانم را فشرد و انحصارم را شکست
یک بغل خود را در این اندوه زیبا کرد و رفت

گونه هایم را به انگشت اشاره ناز کرد
عشوه هایش را فرو خورد و تماشا کرد و رفت

بار سنگین نگاهش را به روی دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت

استخوان هایم قدم هایش، یکایک می شکست
رفتنش تنها مرا در یادها جا کرد و رفت

وقت رفتن گفت شاید پیش تو باز آمدم
با همین ترفند من را از سرش وا کرد و رفت
دیدگاه ها (۱۴)

در زنــــــــدگی هرکس بـــــاید یک نفر باشد... مرد...

خوش بحال کسانی که زنجیر نمیزنند!!!اما زنجیری از پای گرفتاری ...

این متن عالیه.حتما بخونید.اولش عاشــــــــــقتهحاضره دنیارو ...

متنی زیبازغال های خاموش راکنار زغال های روشن میگذارندتا روشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط