قطره قطره شانه ام را خیس دریا کرد و رفت
قطره قطره شانه ام را خیس دریا کرد و رفت
گفت باید رفت، گفت و فتنه بر پا کرد و رفت
بازوانم را فشرد و انحصارم را شکست
یک بغل خود را در این اندوه زیبا کرد و رفت
گونه هایم را به انگشت اشاره ناز کرد
عشوه هایش را فرو خورد و تماشا کرد و رفت
بار سنگین نگاهش را به روی دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت
استخوان هایم قدم هایش، یکایک می شکست
رفتنش تنها مرا در یادها جا کرد و رفت
وقت رفتن گفت شاید پیش تو باز آمدم
با همین ترفند من را از سرش وا کرد و رفت
گفت باید رفت، گفت و فتنه بر پا کرد و رفت
بازوانم را فشرد و انحصارم را شکست
یک بغل خود را در این اندوه زیبا کرد و رفت
گونه هایم را به انگشت اشاره ناز کرد
عشوه هایش را فرو خورد و تماشا کرد و رفت
بار سنگین نگاهش را به روی دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت
استخوان هایم قدم هایش، یکایک می شکست
رفتنش تنها مرا در یادها جا کرد و رفت
وقت رفتن گفت شاید پیش تو باز آمدم
با همین ترفند من را از سرش وا کرد و رفت
- ۴۲۴
- ۲۲ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط