هرچند ( k ) هم که فالوئر داشته باشید و درگیرِ گروه و کانا
هرچند ( k ) هم که فالوئر داشته باشید و درگیرِ گروه و کانالِ تلگرام باشید، باز هم دلخوشی تان صدایِ مادرتان هست که برایتان زنگ میزند و بانگرانی میپرسد "ناهار خوردی؟" و شما شروع به تعریفِ همه یِ اتفاقاتِ امروزتان میکنید و با آرامش گوش میدهد و دوباره دلش پیشِ غذایِ تو میرود و میگوید" اگه غذاشون خوب نیست، نخور مادر بیا خونه ناهار بخور"
هرچقدر هم که با دوست و رفیقتان به سینما بروید و با فلان فیلم قاه قاه بخندید دلتان قنج میرود برایِ خاطراتِ کهنه یِ پدرت همراه با یک استکان چایِ کمرنگ و مویزی که پدر به خاطرِ دیابتش جایگزینِ قند کرده است، هرچقدر هم که رفیقِ صمیمی ای داشته باشید که حرف هایتان را به او بگوئید باز هم دلتان یک
اتاقِ مشترک با خواهر یا برادرتان را میخواهد که باهم از شیطنت هایِ کودکی حرف بزنید و سرِ شکستگیِ پایتان به خاطرِ دعوا با پسرِ همسایه ی قدیمی تان بخندید...
میدانید که چه میگویم؟ از خانواده حرف میزنم.
همان جمعی که همه جوره یِ شما را دیده اند، با شما خندیدند و گریه کردند، با تشویقتان پله شدند برایِ پیشرفتتان..
جمعی که هروقت تنها شدید دلتان قرصِ همدیگراست، اولین و آخرین گزینه تان در همه ی شرایط..
لطفا کمتر به خاطرِ چت کردن با یک غریبه که هم من آخرش را میدانم و هم شما، تنهایی نشستن در یک اتاق را ترجیح دهید،
پدرتان شقیقه اش سفید شد، مادرتان دست هایش چروک... برادر و خواهرتان درگیرِ دغدغه هایِ سنِ خودشان شده اند
کاش روزی یک ساعت وقت بگذاریم برایِ هم. وقتی که پدر، مادر،خواهر، برادرمان در اوجِ نیازِ هم صحبتی آمدند کنارمان نشستند و ما را تنها همدمشان پیدا کردند،
برایِ همان غریبه خود را کج نکنیم که صفحه یِ گوشی مان را نبینند و یک چشممان به گوشی باشد و یک چشممان به او که مرتبا میپرسند
"گوشِت با منه؟"
#سحر_رستگار
هرچقدر هم که با دوست و رفیقتان به سینما بروید و با فلان فیلم قاه قاه بخندید دلتان قنج میرود برایِ خاطراتِ کهنه یِ پدرت همراه با یک استکان چایِ کمرنگ و مویزی که پدر به خاطرِ دیابتش جایگزینِ قند کرده است، هرچقدر هم که رفیقِ صمیمی ای داشته باشید که حرف هایتان را به او بگوئید باز هم دلتان یک
اتاقِ مشترک با خواهر یا برادرتان را میخواهد که باهم از شیطنت هایِ کودکی حرف بزنید و سرِ شکستگیِ پایتان به خاطرِ دعوا با پسرِ همسایه ی قدیمی تان بخندید...
میدانید که چه میگویم؟ از خانواده حرف میزنم.
همان جمعی که همه جوره یِ شما را دیده اند، با شما خندیدند و گریه کردند، با تشویقتان پله شدند برایِ پیشرفتتان..
جمعی که هروقت تنها شدید دلتان قرصِ همدیگراست، اولین و آخرین گزینه تان در همه ی شرایط..
لطفا کمتر به خاطرِ چت کردن با یک غریبه که هم من آخرش را میدانم و هم شما، تنهایی نشستن در یک اتاق را ترجیح دهید،
پدرتان شقیقه اش سفید شد، مادرتان دست هایش چروک... برادر و خواهرتان درگیرِ دغدغه هایِ سنِ خودشان شده اند
کاش روزی یک ساعت وقت بگذاریم برایِ هم. وقتی که پدر، مادر،خواهر، برادرمان در اوجِ نیازِ هم صحبتی آمدند کنارمان نشستند و ما را تنها همدمشان پیدا کردند،
برایِ همان غریبه خود را کج نکنیم که صفحه یِ گوشی مان را نبینند و یک چشممان به گوشی باشد و یک چشممان به او که مرتبا میپرسند
"گوشِت با منه؟"
#سحر_رستگار
۵۷.۸k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.