«دلم به برکه حسرت، چو آب زندانی ست در آبگیر تنم، ماهتاب ز
«دلم به برکه حسرت، چو آب زندانیست #در آبگیر تنم، ماهتاب زندانیست #مرا به شرح شهادت ز. من رها سازید
که نام من به لب این کتاب زندانیست
غریب نیست اگر درهم و پریشانم
که در حصار دلم، انقلاب زندانیست
کجاست موج خروش ستاره سوختگان؟
که در حوالی مرداب، آب زندانیست
مباد طاقتم از جور بشکند،ای خصم
که در حصار شکیبم، عقاب زندانیست
ز. لاف مردمیای مدعی! دهان بربند
که در صراحت مشتم، جواب زندانیست
کجاست تشنه دردی، خمار ایثاری؟
که در صراحی همت، شراب زندانیست
غریو سوختنم، تا ستاره میکوچد
اگرچه روشنیام، در حباب زندانیست
به رود کوچ فکندند عاشقان بستر
مگر «فرید» که در چاه خواب زندانیست!» #خاص #@
A #♞♞♞
که نام من به لب این کتاب زندانیست
غریب نیست اگر درهم و پریشانم
که در حصار دلم، انقلاب زندانیست
کجاست موج خروش ستاره سوختگان؟
که در حوالی مرداب، آب زندانیست
مباد طاقتم از جور بشکند،ای خصم
که در حصار شکیبم، عقاب زندانیست
ز. لاف مردمیای مدعی! دهان بربند
که در صراحت مشتم، جواب زندانیست
کجاست تشنه دردی، خمار ایثاری؟
که در صراحی همت، شراب زندانیست
غریو سوختنم، تا ستاره میکوچد
اگرچه روشنیام، در حباب زندانیست
به رود کوچ فکندند عاشقان بستر
مگر «فرید» که در چاه خواب زندانیست!» #خاص #@
A #♞♞♞
۱.۰k
۲۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.