Firouzeh:جوانےبادوچرخه اش باپیرزنےبرخوردکردوبلندشدشروع کردبه خندیدن ورفتپیرزن صدایشزدوگفت:چیزی ازتوافتادهجوان برگشت وجستجونمودپیرزن گفت:نگردمروت ومردانگےاتبه زمین افتادآنرانخواهےیافت