پارت 23 4معشوقه
پارت 23 4معشوقه
ویو نویسنده: ا.ت، ته، کوک، جیمین، شوگا، جیهوب رفتن پیش پدر جهیوب و ویدیو ها رو نشونش دادن
ته پدر جیهوب دیدین که شما قاتلین الان چند سال از مرگ پدر و مادرم گذشته پدر و مادر من چه بدی در حق شما کرده بودند که شما اونا رو کشتید هان
پدر جیهوب (بچه ها من دیگه می نویسم پدر بدونید این پدری که میگم پدر جیهوب هستش باش)
پدر: می دونم خودم کشنمشون اونا یه بدی در حقم کردن منم اونا رو کشتم
ته چه بدی درحقتون کردن بگید
پدر نمی تونم بگم نمیشه نباید بگم
ته چرا
پدر خ. ب نباید بگم این یه قانونه بین من و مادر و پدرت هستش که وباید بگم
ته اونا که مردن و فقط شما موندید من الان شما رو می فرستم سلامم رو بهشون برسونید
پدر می خوای منو بکشی تهدیدم میکینی
ته اره دارم تهدیدت میکنم
پدر منو بکش خیلی دلم می خواست بمیرم
نویسنده ته پدر رو کشت و جناشو هم خاک کردن و دشمنی بین جیهوب و تهیونگ تموم شد حالا باهم دوتا دوست هستن
جیهوب ته خیلی دلم برای دوستیمون تنگ شده بود
ته منم جیهوب
یونگیکوکمین ماهم با جیهوب دوستیم الان هان
ته اره یه بغل دست جمعی
نویسنده همه همو بغل کردن
ا.ت حالا منو ول میکنید هان
ته جیمین برو ا.تو باز کن
جیم باشه ته
ا.ت اخیش راحت شدم حالا می تونم هرجا می خوام برم
ته نخیر تو می مونی
ا.ت چرا اونوقت
ته تو مگه نمی خواستی با جیهوب ازدواج کنی هان
ا.ت اره اصلا یادم رفته بود حواس نمی زارید برام که اه
جیهوب ا.ت جون تو می خواستی با من ازدواج کنی
ا.ت اره
کوک خوب اقا داماد هم جواب بله رو از عروس خانم گرفت مبارکه
ته مبارکه
شوگا مبارکه جیهوب
جیمین مبارکه ا.ت
ا.ت و جیهوب ممنون دوستان محل مراسم عروسی. تو شرکت منه
ته خوب ادذس شرکتت رو بده بیاییم کی هستش حالا عروسی
ویو نویسنده: ا.ت، ته، کوک، جیمین، شوگا، جیهوب رفتن پیش پدر جهیوب و ویدیو ها رو نشونش دادن
ته پدر جیهوب دیدین که شما قاتلین الان چند سال از مرگ پدر و مادرم گذشته پدر و مادر من چه بدی در حق شما کرده بودند که شما اونا رو کشتید هان
پدر جیهوب (بچه ها من دیگه می نویسم پدر بدونید این پدری که میگم پدر جیهوب هستش باش)
پدر: می دونم خودم کشنمشون اونا یه بدی در حقم کردن منم اونا رو کشتم
ته چه بدی درحقتون کردن بگید
پدر نمی تونم بگم نمیشه نباید بگم
ته چرا
پدر خ. ب نباید بگم این یه قانونه بین من و مادر و پدرت هستش که وباید بگم
ته اونا که مردن و فقط شما موندید من الان شما رو می فرستم سلامم رو بهشون برسونید
پدر می خوای منو بکشی تهدیدم میکینی
ته اره دارم تهدیدت میکنم
پدر منو بکش خیلی دلم می خواست بمیرم
نویسنده ته پدر رو کشت و جناشو هم خاک کردن و دشمنی بین جیهوب و تهیونگ تموم شد حالا باهم دوتا دوست هستن
جیهوب ته خیلی دلم برای دوستیمون تنگ شده بود
ته منم جیهوب
یونگیکوکمین ماهم با جیهوب دوستیم الان هان
ته اره یه بغل دست جمعی
نویسنده همه همو بغل کردن
ا.ت حالا منو ول میکنید هان
ته جیمین برو ا.تو باز کن
جیم باشه ته
ا.ت اخیش راحت شدم حالا می تونم هرجا می خوام برم
ته نخیر تو می مونی
ا.ت چرا اونوقت
ته تو مگه نمی خواستی با جیهوب ازدواج کنی هان
ا.ت اره اصلا یادم رفته بود حواس نمی زارید برام که اه
جیهوب ا.ت جون تو می خواستی با من ازدواج کنی
ا.ت اره
کوک خوب اقا داماد هم جواب بله رو از عروس خانم گرفت مبارکه
ته مبارکه
شوگا مبارکه جیهوب
جیمین مبارکه ا.ت
ا.ت و جیهوب ممنون دوستان محل مراسم عروسی. تو شرکت منه
ته خوب ادذس شرکتت رو بده بیاییم کی هستش حالا عروسی
۴.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.