پارت هشتم
پارت هشتم
#رمان_ماورای_ذهن
شیندو سان کمی تعجب کرد و به ری چان گفت به احتمال زیاد حتما اونا مادرت رو کشته اند و گفت که اگه میشه پرونده هایی که از اونجا پیدا کردن رو بهش بدن اینجوری هم امن تره هم کمک به تحقیقات اونها می کنه .
ری چان پرونده ها رو از کیفش در اورد و به شیندو سان داد شیندو سان مشغول مطالعه ی اونها شد کمی بعد پرونده هارو بست و به طرف میز تحریری که گوشه ی اتاق بود رفت و کیفی که روی میز یود رو ورداشت و پرونده ها رو توی اون گذاشت و درش رو بست.
ری چان از شیندو سان پرسید که چرا لباسش اونقدر خونی هست و شیندو سان گفت که یکی از پرستار ها بعد از رفتن اون زن با موهای طلایی هنوز زنده بوده و اون برای اینکه پرستار رو زنده نگه داره اون رو تا یکی از تخت های بیمارستان برده و به علت اینکه پرستار خون ریزی داشته لباس هاش خونی شده.
بعد گفت که ممکنه هر یک از اعضای گروهی که به بیمارستان حمله کردن سر برسند برای همین باید عجله کنند و از اونجا خارج بشند.
و بعد شیندو سان از داخل جیبش تلفنی در آورد و به شخصی زنگ زد مکالمه ی شیندو سان و اون شخص این بود........
شیندو سان: سلام تایچرو سان......
تایچرو سان: سلام شیندو سان خوبید کاری دارید..
شیندو سان: بله لطفا یه ماشین بفرستید با یک دکتر اگه میشه هرچه سریع تر ممنون.......
تایچرو سان: چشم به زودی ماشین به همراه دکتر می رسه........
و بعد شیندو یان تلفن رو خاموش کرد و گفت میره تا لباس هاش رو عوض کنه بعد به سمت دری رفت که در اتاق بود و بعد از مدتی با لباسی دیگر برگشت.....
ری چان به شیندو سان گفت که با چه کسی صحبت می کرده و شیدو سان در جواب گفت که با یکی از کاراگاه های دارای اوانایی صحبت می کرده به اسم تایچرو سان که بعد از مدتی اون رو خواهند دید.......
#رمان_ماورای_ذهن
شیندو سان کمی تعجب کرد و به ری چان گفت به احتمال زیاد حتما اونا مادرت رو کشته اند و گفت که اگه میشه پرونده هایی که از اونجا پیدا کردن رو بهش بدن اینجوری هم امن تره هم کمک به تحقیقات اونها می کنه .
ری چان پرونده ها رو از کیفش در اورد و به شیندو سان داد شیندو سان مشغول مطالعه ی اونها شد کمی بعد پرونده هارو بست و به طرف میز تحریری که گوشه ی اتاق بود رفت و کیفی که روی میز یود رو ورداشت و پرونده ها رو توی اون گذاشت و درش رو بست.
ری چان از شیندو سان پرسید که چرا لباسش اونقدر خونی هست و شیندو سان گفت که یکی از پرستار ها بعد از رفتن اون زن با موهای طلایی هنوز زنده بوده و اون برای اینکه پرستار رو زنده نگه داره اون رو تا یکی از تخت های بیمارستان برده و به علت اینکه پرستار خون ریزی داشته لباس هاش خونی شده.
بعد گفت که ممکنه هر یک از اعضای گروهی که به بیمارستان حمله کردن سر برسند برای همین باید عجله کنند و از اونجا خارج بشند.
و بعد شیندو سان از داخل جیبش تلفنی در آورد و به شخصی زنگ زد مکالمه ی شیندو سان و اون شخص این بود........
شیندو سان: سلام تایچرو سان......
تایچرو سان: سلام شیندو سان خوبید کاری دارید..
شیندو سان: بله لطفا یه ماشین بفرستید با یک دکتر اگه میشه هرچه سریع تر ممنون.......
تایچرو سان: چشم به زودی ماشین به همراه دکتر می رسه........
و بعد شیندو یان تلفن رو خاموش کرد و گفت میره تا لباس هاش رو عوض کنه بعد به سمت دری رفت که در اتاق بود و بعد از مدتی با لباسی دیگر برگشت.....
ری چان به شیندو سان گفت که با چه کسی صحبت می کرده و شیدو سان در جواب گفت که با یکی از کاراگاه های دارای اوانایی صحبت می کرده به اسم تایچرو سان که بعد از مدتی اون رو خواهند دید.......
۴.۷k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.