هرچه او ناز و ادا کرد مجابش کردم

هرچـــه او ناز و ادا کــرد مجابش کردم
تا رضاخان شدم و کشف حجابش کردم
مریم باکره ای بود و عبادت می کرد
جبرئیلش شدم و پاک خرابش کردم
چشم افسونگر میگون غزلخوانی داشت
هر غـــزل خواند یکــی ناب جوابش کردم
گل سرخی که دهانم ز دهانش بر داشت
آنقدَر سخت مکیدم کـــه گلابش کردم
تا کـــه شلّیک کند بوسه ی آتش ، تا صبــح
لب مسلسل شد و پیوسته خشابش کردم
بازوان را ز دو سو مثل کتابی بستم
مثل یک برگ گل ِ لای کتابش کردم
تا کــه بردارم ، از گردن او حـق زکات
بوسه ی بیشتر از حدّ نصابش کردم
دیدگاه ها (۱۶)

خودت را به من برسان ؛من در سطر بعدی این شعرمی نویسم " آغوش "...

گفته بودی که چرا محو تماشای منیآن چنان مات که حتی مژه بر هم ...

دلم لحظه ای را می خواهد !که تو باشی …همین کنار نزدیک به مندر...

قدمی،به قلب من نه...نفسیقرار من باش!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط