نامه واقعی به خدا واقعی
🌴 🍁 🌴 نامه واقعی به خدا ...(واقعی)
(این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)
این ماجرا, در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی ست که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
🌴 🍁 🌴 مضمون این نامه :🌴 🍁 🌴
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قرآن فرموده اید :
🌸 "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"🌸
🌸 «هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»🌸
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
🌴 🍁 🌴 در جای دیگر از قرآن فرموده اید :
🌸 "ان الله لا یخلف المیعاد"🌸
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
🍁 ۱ - همسری زیبا ومتدین
🍁 ۲ - خانه ای وسیع
🍁 ۳ - یک خادم
🍁 ۴ - یک کالسکه و سورچی
🍁 ۵ - یک باغ
🍁 ۶ - مقداری پول برای تجارت
🍁 ۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
🌴 🍁 🌴 مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن ..
نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد, در یک سوراخ, پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می گذارد.صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواستند, به شکار بروند.
🌴 🍁 🌴 کاروان او ازجلوی مسجد می گذشت،
از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست/
آب و باد وخاک, سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کند, نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید :
نامه ای که برای خدا نوشته بودند،ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این مطلب را میتوان درس واقعی✔ توکل✔ نامید.❤ ️❤ ️❤ ️
(این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)
این ماجرا, در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی ست که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
🌴 🍁 🌴 مضمون این نامه :🌴 🍁 🌴
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قرآن فرموده اید :
🌸 "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"🌸
🌸 «هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»🌸
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
🌴 🍁 🌴 در جای دیگر از قرآن فرموده اید :
🌸 "ان الله لا یخلف المیعاد"🌸
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
🍁 ۱ - همسری زیبا ومتدین
🍁 ۲ - خانه ای وسیع
🍁 ۳ - یک خادم
🍁 ۴ - یک کالسکه و سورچی
🍁 ۵ - یک باغ
🍁 ۶ - مقداری پول برای تجارت
🍁 ۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
🌴 🍁 🌴 مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن ..
نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد, در یک سوراخ, پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می گذارد.صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواستند, به شکار بروند.
🌴 🍁 🌴 کاروان او ازجلوی مسجد می گذشت،
از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست/
آب و باد وخاک, سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کند, نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید :
نامه ای که برای خدا نوشته بودند،ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این مطلب را میتوان درس واقعی✔ توکل✔ نامید.❤ ️❤ ️❤ ️
- ۳.۸k
- ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط