موهایت را که کنار می زدی

موهایت را که کنار می زدی،
دانه های آفتاب می آمدند لابلای پلک هات ، روی پله پله ی بند بندِ انگشت هات تاب بازی کنند. میوه ها دست می انداختند دور گردن هم ، همدیگر را خم می کردند نزدیک شانه هات برگردی نگاهشان کنی . رودها پایِ باد را می گرفتند موج می انداختند توی خودشان تا صدای آب را که شنیدی خواب پهن شود روی صورتت . آن وقت ابرها می دویدند سمت زمین ، زیر سرت بالشت می شدند تا راحت تر از وقتی که بیداری بتوانند تماشایت کنند ؛ موهایت را که کنار می زدی دانه های آفتاب و میوه ها و رودها و ابرها هیچ...من که «آدم» بودم و نگاهت کردم چه کنم؟!

👤 #سید_طه_صداقت


#مد #جذاب #عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

هر نفسماسم تو را فریاد می زند... #نسیم_محمدی #مد #جذاب #عاشق...

با دلبری هایش تماممعادلات را بر هم زدتا ثابت کندزیباترینفرد ...

بعد از رفتنَت..در را باز گذاشته امتا برگردی!!برگردی به بهانه...

اینجا تهرانو یک نفر با فنجان قهوه در دستکنار پنجرهایستاده اس...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط