نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حُسن ..لرزید که صاحب‌نظری پیدا شد

فطرت آشفت که از خاک ِ جهان ِ مجبور
خودگری‌، خود شکنی‌، خود نگری پیدا شد

خبری رفت ز گردون به شبستان ازل
حذر ای پردگیان ! پرده دری پیدا شد

آرزو بی خبر از خویش‌، به آغوش حیات
چشم وا کرد و جهان ِ دگری پیدا شد

زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا از گنبد دیرینه‌، دری پیدا شد
دیدگاه ها (۳)

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟گفتم : خرابت...

❤❤❤❤❤

❤❤❤❤❤

خخخخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط