بخونید
آدما معمولا تکستای طولانی رو نمیخونن.
پس طولانی مینویسیم که همه نخونن.
از این که میبینم آدمای همسنم به جای این که تو این سن در حال استفادهی حداکثری از دانشجوییشون/دانشآموزیشون و ساختن آینده و دنیا باشن، دارن با شکستعشقی یا عشقای جنونوار و فکر به این که فلانی چه فکری راجع بهش میکنه و چه استوریای بذارن و غیره، وقتشون رو میگذرونن و اون حسهای بچگونه که یه فرد توی مثلا اروپا، موقعی نوجوونیش تجربه میکنه و دیگه وقتی به جوونی میرسه هورموناش متعادل میشن و روابط سالم و بالغانه تشکیل میده رو تازه توی این سن میگذرونن و انقدررر یهسریاشون عقبن و این جوری گند میزنن به جوونیشون، غمگین میشم.
نمیدونن تو این تایمه که باید برای رسیدن به هدفهات و ساختن زندگیت از خیلی چیزها بگذری، با یهسری از آدمها نپری، خیلی جاها نباید بری و خیلی از حرکتهایی که با غریزهی یه نوجوون یا جوون که دنبال عشقوحال و لذت های دنیویعه در تضاده رو نباید انجام بدی. چرا؟! چون واقعیت اینه 5سال دیگه کسی ازت نمیپرسه چندتا کافه رفتی، با کیا رفتی، چندتا فالوور داری، چندتا دوست اجتماعی داری، چندتا مهمونی رفتی و چقدر اوسکل بازی درآوردی و چه آدما و حس هاییو تجربه کردی. نه عزیزم نمیپرسن..
میپرسن مدرکت چیه، کارت؟! کجایی و چی داری از خودت! اون موقعست که حس کنی به خودت بدهکاری و... باختی..
چون ایناست که میمونه نه هیجان.
چون آدم هر چیو تو زندگیش شروع میکنه واسه اینه که به یه چیزی برسه. هر چی یه تهی داره. درس خوندن ته داره. سرکار رفتن ته داره. رفاقت ته داره. رابطهام باید ته داشته باشه.. تهش اگه چیزی غیر از ازدواج و رشدو پیشرفت و ساخت آیندته، پس میخوایش چیکار؟! باورکن اتفاقاتی که ته ندارن، فقط عمر آدمو هدر میدن... یهو به خودت میای میبینی تو اوج جوونی ویرون شدی و تو فضای مجازی خودتو پیچوندی تو چندلایه متن و حرفهایی که غم های بازدارنده دارن و با منتشر کردنشون آه و ناله و فغان از خودت سر میدی و به دنبال همزادپنداری، تاییدشدن یا چارتا فالوور و لایک افتادی تا به یه آرامش نسبی برسی و این وسط پول بستهی نتتو هم از جیب بابات میگیری.
پس طولانی مینویسیم که همه نخونن.
از این که میبینم آدمای همسنم به جای این که تو این سن در حال استفادهی حداکثری از دانشجوییشون/دانشآموزیشون و ساختن آینده و دنیا باشن، دارن با شکستعشقی یا عشقای جنونوار و فکر به این که فلانی چه فکری راجع بهش میکنه و چه استوریای بذارن و غیره، وقتشون رو میگذرونن و اون حسهای بچگونه که یه فرد توی مثلا اروپا، موقعی نوجوونیش تجربه میکنه و دیگه وقتی به جوونی میرسه هورموناش متعادل میشن و روابط سالم و بالغانه تشکیل میده رو تازه توی این سن میگذرونن و انقدررر یهسریاشون عقبن و این جوری گند میزنن به جوونیشون، غمگین میشم.
نمیدونن تو این تایمه که باید برای رسیدن به هدفهات و ساختن زندگیت از خیلی چیزها بگذری، با یهسری از آدمها نپری، خیلی جاها نباید بری و خیلی از حرکتهایی که با غریزهی یه نوجوون یا جوون که دنبال عشقوحال و لذت های دنیویعه در تضاده رو نباید انجام بدی. چرا؟! چون واقعیت اینه 5سال دیگه کسی ازت نمیپرسه چندتا کافه رفتی، با کیا رفتی، چندتا فالوور داری، چندتا دوست اجتماعی داری، چندتا مهمونی رفتی و چقدر اوسکل بازی درآوردی و چه آدما و حس هاییو تجربه کردی. نه عزیزم نمیپرسن..
میپرسن مدرکت چیه، کارت؟! کجایی و چی داری از خودت! اون موقعست که حس کنی به خودت بدهکاری و... باختی..
چون ایناست که میمونه نه هیجان.
چون آدم هر چیو تو زندگیش شروع میکنه واسه اینه که به یه چیزی برسه. هر چی یه تهی داره. درس خوندن ته داره. سرکار رفتن ته داره. رفاقت ته داره. رابطهام باید ته داشته باشه.. تهش اگه چیزی غیر از ازدواج و رشدو پیشرفت و ساخت آیندته، پس میخوایش چیکار؟! باورکن اتفاقاتی که ته ندارن، فقط عمر آدمو هدر میدن... یهو به خودت میای میبینی تو اوج جوونی ویرون شدی و تو فضای مجازی خودتو پیچوندی تو چندلایه متن و حرفهایی که غم های بازدارنده دارن و با منتشر کردنشون آه و ناله و فغان از خودت سر میدی و به دنبال همزادپنداری، تاییدشدن یا چارتا فالوور و لایک افتادی تا به یه آرامش نسبی برسی و این وسط پول بستهی نتتو هم از جیب بابات میگیری.
۵.۳k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.