هی رفتیم و آمدیم و چیزهای مشترک ساختیم

هی رفتیم و آمدیم و چیزهای مشترک ساختیم ،
تهش شد
"مشترک مورد نظر در دسترسِ شما نمیباشد..."
حالا هی فکر کنیم و اشک بریزیم
و پوتینی که با مال تو ست کردیم
را بکشیم به پا و قدم زنان برویم
توی کافهء روزهای دلگیر و با خودمان حرف بزنیم ،
سفارش نسکافه بدهیم با شکر
و لبخند بزنیم به دیگران
و یادمان بیاید بازنده کسی بود که لبخندش جمع میشد
و باید میز را حساب میکرد ،
بعد خنده مان جمع شود
و ببازیم به خودمان و خاطرات تو...
هی رفتیم و آمدیم و
نشد یک "ماندن" بسازیم ،
یا اگر قرار به رفتن بود هم یک
"رفتن مشترک..."
نشد که نشد که نشد ،
و باز ما ماندیم و جای خالی و
ولیعصرِ طولانی و خاطرات طولانی تر
و آه های سردترِ طولانی تر...
دیدگاه ها (۳)

ﺑﺮﺍﯼ "ﺁﺩﻣــــــــﻬﺎ"ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ "ﻋﺰﯾـــﺰﺗﺮﻧﺪ"ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ...

برای تومی نویسم...شب ها گوشه ای از یادت را مرور می کنم شب بخ...

من حرف های یواشکیِ قبل از خواب را دوست دارم ،از همان حرفهایی...

کاش یکی باشدمسلط به دوست داشتنبا پیش فرضِ ماندنآنقدر که اضاف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط