به پرو فالم سر بزند داستانا زبا گذاشتم پشمون نمش

به پرو فايلم سر بزنيد داستاناى زيبايى گذاشتم پشيمون نميشى افتخار بديد خوشحال ميشم نظر يادتون نره
دیدگاه ها (۷)

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سن...

بهش مياد?

يک روز يک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خياباني عبور ميکر...

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط