*یک روز توماس ادیسون از مدرسه به خانه آمد و نامه ای از مع
*یک روز توماس ادیسون از مدرسه به خانه آمد و نامه ای از معلم به مادرش داد.
مامان نامه را با صدای بلند برای پسرش خواند، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود: «پسرت نابغه است. این مدرسه خیلی کوچک است و معلمی در اینجا نیست که چیزی به او یاد بدهد. لطفا خودت آموزشش بده."
سال ها پس از مرگ مادرش، روزی در حال بررسی آرشیوهای قدیمی خانواده بود که با این نامه مواجه شد. آن را باز کرد و خواند: پسرت عقب مانده ذهنی است. ما دیگر نمی توانیم آن را در مدرسه با دیگران آموزش دهیم. بنابراین توصیه می کنیم خودتان آن را در خانه آموزش دهید.» ادیسون چندین ساعت گریه کرد.
غمگین بود نه؟ولی اگه مامانش دروغ نمیگفت و اون نامه رو الکی نمیخوند الان ما شاید برق نداشتیم و اصلا دانشمندی به نام ادیسون وجود نداشت!*
𝑳𝑬𝑻 𝒀𝑶𝑼𝑹 𝑺𝑴𝑰𝑳𝑬 𝑪𝑯𝑨𝑵𝑮𝑬 𝑻𝑯𝑬 𝑾𝑶𝑹𝑳𝑫!➜🔖🕷.⿻.!
𝑫𝑶𝑵𝑻 𝑳𝑬𝑻 𝑻𝑯𝑬 𝑾𝑶𝑹𝑳𝑫 𝑪𝑯𝑨𝑵𝑮𝑬 𝒀𝑶𝑼𝑹 𝑺𝑴𝑰𝑳𝑬:)
*#M*
⊱⋅ ———— ⋅ 𔘓 ⋅ ———— ⋅⊰
*𝐉𝐨𝐢𝐧!➜@be_alone_with_me*
مامان نامه را با صدای بلند برای پسرش خواند، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود: «پسرت نابغه است. این مدرسه خیلی کوچک است و معلمی در اینجا نیست که چیزی به او یاد بدهد. لطفا خودت آموزشش بده."
سال ها پس از مرگ مادرش، روزی در حال بررسی آرشیوهای قدیمی خانواده بود که با این نامه مواجه شد. آن را باز کرد و خواند: پسرت عقب مانده ذهنی است. ما دیگر نمی توانیم آن را در مدرسه با دیگران آموزش دهیم. بنابراین توصیه می کنیم خودتان آن را در خانه آموزش دهید.» ادیسون چندین ساعت گریه کرد.
غمگین بود نه؟ولی اگه مامانش دروغ نمیگفت و اون نامه رو الکی نمیخوند الان ما شاید برق نداشتیم و اصلا دانشمندی به نام ادیسون وجود نداشت!*
𝑳𝑬𝑻 𝒀𝑶𝑼𝑹 𝑺𝑴𝑰𝑳𝑬 𝑪𝑯𝑨𝑵𝑮𝑬 𝑻𝑯𝑬 𝑾𝑶𝑹𝑳𝑫!➜🔖🕷.⿻.!
𝑫𝑶𝑵𝑻 𝑳𝑬𝑻 𝑻𝑯𝑬 𝑾𝑶𝑹𝑳𝑫 𝑪𝑯𝑨𝑵𝑮𝑬 𝒀𝑶𝑼𝑹 𝑺𝑴𝑰𝑳𝑬:)
*#M*
⊱⋅ ———— ⋅ 𔘓 ⋅ ———— ⋅⊰
*𝐉𝐨𝐢𝐧!➜@be_alone_with_me*
۲.۸k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.