خاطراتمون:)
خاطراتمون:)
پارت۲
دیانا:هههههه. گوشی مامانم زنگ خورد
خاله مهناز:آرش ببین همونی که میدونی وقتشه
ارش:اره بزار بگم خب دخترم منو مامانت تصمیم گرفتیم برگردیم شمال واس همیشه
دیانا:یعنی چی
خاله مهناز:یعنی تو میمونی اینجا پیش ارسلان نیکا خاله اللهه مهدیس رضا پانیذ عسل محراب مهشاد و....
دیانا:اوکی کی میرید
خاله مهناز:متاسفانه امشب داستانش طولانیه
دیانا:حداقل ۱شب میموندید
خاله مهناز:نمیشه متاسفانه ببخشید الانم ما باید بریم فرودگاه
ارسلان:من میبرمتون
دیانا:ارسلان برو اونور .مامان بابامو بغل کردمو اخرین بوسشونم گرفتمو بجای ارسلان ممد برد.
ادامه دارد...
پارت۲
دیانا:هههههه. گوشی مامانم زنگ خورد
خاله مهناز:آرش ببین همونی که میدونی وقتشه
ارش:اره بزار بگم خب دخترم منو مامانت تصمیم گرفتیم برگردیم شمال واس همیشه
دیانا:یعنی چی
خاله مهناز:یعنی تو میمونی اینجا پیش ارسلان نیکا خاله اللهه مهدیس رضا پانیذ عسل محراب مهشاد و....
دیانا:اوکی کی میرید
خاله مهناز:متاسفانه امشب داستانش طولانیه
دیانا:حداقل ۱شب میموندید
خاله مهناز:نمیشه متاسفانه ببخشید الانم ما باید بریم فرودگاه
ارسلان:من میبرمتون
دیانا:ارسلان برو اونور .مامان بابامو بغل کردمو اخرین بوسشونم گرفتمو بجای ارسلان ممد برد.
ادامه دارد...
۳.۵k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.