نیلگون مارمارا

خانم "نیلگون مارمارا" شاعر ترک، در ۱۳ فوریه ۱۹۵۸ میلادی، در


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
[دریاچه‌ی سرخ]
آیینه‌ی خونین
در گنجینه‌ی تنهایی‌اش دفن کرده است
لعاب‌اش را
و در چشمِ آن‌که هیچ می‌پندارد محو می‌شود
گردی سرخ.
تو، او و من یک‌روز جای گرفته بودیم
در بافتِ توری دریاچه
آن‌جا خزه‌هایی وحشت‌بار به ناگاه روییدند
و جنبش‌ام را فراگرفتند.
تاریکی و قدرت در آن‌جاست
برای باری دیگر ما را برهنه کردن
برای تن به آب زدن در دریاچه‌ی سرخ.
▪برگردان: نیما پیل‌تن


(۲)
[شعرِ امپرسیونیست]
برای خوبی‌یی توخالی
چشم‌های‌ام تصدیق می‌کنند
یک آبی، یک خاکستری
یک پرستو، یک صورتیِ سرد را
نسیمی خوش شانه‌های‌ام را خنک می‌کند
وقتی دو قدرتِ نسبی
در بن‌بستی بومی پیکار می‌کنند.

این لحظه به این تکه‌ی ستم‌گر، منفور و بی‌معنا
این تنگه‌ی باگذشت، بی‌همتا و خوش‌رو
از زمان
در ظرفِ تاریکِ ذهنِ من (از نازیسته‌های‌ام)
ابر شکوه‌مندِ قصری رومی را تحریک می‌کند
و من در تاریکیِ درون‌ام تازه می‌کنم
- در سال‌های تأثیرپذیری‌ام -
جلوه‌اش را
سرِ شیرهایی را که استفراغ می‌کنند
طرحِ گل‌های متقارن را
و تختِ پیروزی‌اش را که با سطحی از مرمر
به دریای بزرگِ بی‌انتها می‌رسد.

و در این لحظه،
در این لحظه‌یی که از خود رانده‌ام، نفرین کرده‌ام
جشن گرفته‌ام و عبادت‌کنان بسته‌ام
بر فرازِ جسدی از دریا که با خاک پوشیده است
بر طرحِ مضحکِ آن تختِ سپید از تنِ فرشته‌گان
جلوس کرده‌ام...

▪برگردان: نیما پیل‌تن


(۳)
[سرخ]
اندوه‌بار است سرخی و پایان‌اش
و تکه‌های دورافتاده از فنچ‌های مرده.
ساعت به کارهای بی‌راه می‌زند
و زنده‌گی‌مان را زیروروکنان غلت می‌زنیم.
چینه‌دان‌شان خالی، مغزشان خشک
دهان‌شان در چاهی از آهک
و خاموشی به هر سو پراکنده.
بی‌هیچ خواستنی، گریخته و برده است
زنده‌گیِ ظرافت‌بار و اصیل‌وارمان را.
دیگر جفت نخواهند شد روشنی‌ها
و پنجره‌های بیوه
و بر فرازِ دریاچه‌یی سرخ
ستاره‌ها خاموش شدند.

▪برگردان: نیما پیل‌تن



گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
دیدگاه ها (۰)

نیلگون مارمارا

محمدمسعود کیایی نویسنده‌ی سرپل‌ذهابی

نیلگون مارمارا

نگاهی به کتاب هالینکا

حواستان باشد !اینجا خیلی زود ، دیر می شود !جایی که همه چیز ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط