عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود ن

عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی.

#داستان
دیدگاه ها (۱)

سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل دادگس...

همین الان یهویی😂

♦ ️فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می‌کرد. روزی مردی نزد او آمد...

♦ ️ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از مید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط