مثل یک دیوار که با در نمی آید بهم
مثل یک دیوار که با در نمی آید بهم
این سر پاشیده با پیکر نمی آید بهم
ارباً اربا شد درون پیکرم دیگر نگو
که تن من با علی اکبر نمی آید بهم
نه تو عمامه درآور، و نه عمه روسری
زخم کاری با نخ معجر نمی آید بهم
رخت دامادی بماند پیش زهرا در بهشت
این لباس و این بدن دیگر نمی آید بهم
مثل اخلاقم تمام استخوان ها نرم شد
چوب و سنگ و خلق پیغمبر نمی آید بهم
پشت لب های یتیمی مثل من که سبز نیست
نعل مرکب با چنین جوهر نمی آید بهم
مصحف من سیزده قسمت شده بر روی خاک
با چنین شیرازه که دفتر نمی آید بهم
ای عمو شرمنده ام بد دست و پا گیرت شدم
این تن پاره از این بهتر نمی آید بهم
من گریز روضه های کوچه هستم حیف که
دست من با چادر مادر نمی آید بهم
این سر پاشیده با پیکر نمی آید بهم
ارباً اربا شد درون پیکرم دیگر نگو
که تن من با علی اکبر نمی آید بهم
نه تو عمامه درآور، و نه عمه روسری
زخم کاری با نخ معجر نمی آید بهم
رخت دامادی بماند پیش زهرا در بهشت
این لباس و این بدن دیگر نمی آید بهم
مثل اخلاقم تمام استخوان ها نرم شد
چوب و سنگ و خلق پیغمبر نمی آید بهم
پشت لب های یتیمی مثل من که سبز نیست
نعل مرکب با چنین جوهر نمی آید بهم
مصحف من سیزده قسمت شده بر روی خاک
با چنین شیرازه که دفتر نمی آید بهم
ای عمو شرمنده ام بد دست و پا گیرت شدم
این تن پاره از این بهتر نمی آید بهم
من گریز روضه های کوچه هستم حیف که
دست من با چادر مادر نمی آید بهم
۱.۷k
۲۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.