شبی در محفلی با آه و سوزی

شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که مرد پاره‌دوزی

چنین می‌گفت با پیر عجوزی
گِلی خوش بوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به‌دستم
گرفتم آن گل و کردم خمیری

خمیری نرم و نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دل‌پذیری

بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم

همه گِل‌های عالم آزمودم
ندیدم چون تو و عبرت نمودم

چو گِل بشنید این گفت‌ و شنودم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم

ولیکن مدتی با گُل نشستم
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد

مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد

کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم

ملک‌الشعرای بهار
#بخون #شعر #شعر_فارسی #ملک_الشعرا #ملک_الشعرای_بهار #گل_سرخ #گل #گل_رز #کمال #ارزش #تاثیر #همنشینی #همنشین #دوست #رفیق

کانال تلگرام 🌸 مهر بانو ۲۰۱۸🌸
https://t.me/joinchat/AAAAAEZCXhtYKvSlLlU1Cw

اینستاگرام و تلگرام من: @MehrBanooo_2018
دیدگاه ها (۱)

❗ ️بعضی از آدم‌ها سمی‌اند!آدم‌هایی که گاهی کنارتان هستند و گ...

کانال 🌸 مهر بانو ۲۰۱۸🌸 https://t.me/joinchat/AAAAAEZCXhtYK...

این که بدانی در راه درستی هستی یک چیز است و این که فکر کنی ر...

انسان‌ها را از روی مارک لباس و مدل گوشی قضاوت نکنیم!پائین بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط