من یک مسافرم

من یک مسافرم
یک مسافرِ بلیط در دست
یک مسافر که چمدان در دستش را رها کرده و می دود
یک مسافر که در لحظه ی آخر جا مانده است
یک مسافر که هنوز امید دارد که بتواند سوار شود
گم کرده ام خودم را
جا گذاشته ام همه ی علت های بودنم را
راه خانه را گم کرده ام
من فقط
فانوسی در کویرم
دیدگاه ها (۱)

در نڪَاهت چیزیست ڪہنمیدانم چیست؟مثڸ آرامش بعداز یڪ غممثڸ پید...

قرارماڹ زیر سایہ‌ےچشمهاےتو،آنجا ڪہعاشقانہ‌هایماڹنم نم شروع م...

وقتی باختم، “مسیر” را یافتم.در بزرگراه زندگی همواره راهت را ...

oo:ooدوباره ساعت ب وقت صفرتنهایےـست....بیدارمانده ام ک تــــ...

دلم هوای توکرده.......

این روزها...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط